کتاب جمال و قاسم رفیقان ابدی، اثر عاطفهسادات موسوی با تصویرسازی مینا حسننژاد؛ بر اساس یک زندگی در مسیر مقاومت است که با روایتی متفاوت به زندگی «سردارانی همچون ابومهدی و قاسم سلیمانی» پرداخته است.
دهه 1970 میلادی
او تمام راه را دویده بود. ضربان قلبش بالا رفته و نفس در سینهاش حبس شده بود. تازه داخل اتوبوس متوجه شد، ساعتش نیست. باید به موقع به اولین جلسۀ کلاس میرسید. نزدیک در ورودی دانشگاه کمی ایستاد نسی تازه کند. بعد لباسش را مرتب کرد و با قامتی وارد دانشگاه شد. قدمهایش را محکم و با اطمینان برداشت. به طرف ساختمان داشکدۀ فنی رفت. کلاس پر از دانشجو بود. جمال در انتهای کلاس شست. با ورود استاد همۀ دانشجوها به احترامش ایستادند. درس شروع شد. چند لحظه بعد استاد بعد از معرفی خودش به تایید و تمجید رژیم بعث عراق پرداخت.
همۀ دانشجوها ساکت و حواسشان به صحبتهای استاد بود. یکدفعه از انتهای کلاس یک نفر دستش را برای صحبت بلند کرد. او کسی نبود جز جمال. بچۀ شهر بصره عراق بود با آن که سن و سال زیادی داشت اما همیشه اتفاقات کشورش را از طریق روزنامهها و نشستن پای صحبت علما دنبال میکرد. در مورد شرارتهای این رژیم اطلاع داشت. به خاطر همین با شجاعت و جسارت در برابر استاد و بچههای کلاس، این رژیم را نقد کرد. استاد که انتظار چنین واکنشی را از یک جوان هجده_ نوزده ساله نداشت، بحث را نیمهتمام رها کرد.. .