«دفترچهها» دارای شش بخش هستند هر یک شامل سه بخش، آلبر کامو این یادداشتها را طی شانزده سال بهطور پراکنده و دربارهی اندیشهها، خواندهها، شنیدهها و رویدادهای گوناگون این سالها نوشته است، همانطور که مشاهده میشود، هیچ رشته و خطمشی خاصی ندارند که آنها را به یکدیگر پیوند بدهند. صحبت بنا به اصطلاح خودمان، از ری و روم و بغداد است.
کامو در نظر نداشته کتاب یا جستاری منسجم و یکدست بنویسد. به احتمال هر وقت و در هر موقعیتی فرصت پیدا میکرده، آنچه را به ذهنش راه مییافته یادداشت میکرده است. موضوعها و جملهها گاه بسیار پیچیدهاند، فرازها گاه هیچ فعلی به دنبال ندارند و اگر هم داشته باشند، در معنیشان نهفته است. پرویز شهدی کوشیده است اینگونه جملهها را بدون تغییری در آنها، با کمی پس و پیش کردن اجزایشان، روشنتر و درکشدنیتر کند.
این دفترچهها حدود پانصد و هشتاد صفحهاند که در این مجموعه گزیدهای از یادداشتها را که برای خوانندهی ایرانی روشنتر و جالبتر بودهاند، آورده شده است.
گرونیه: همیشه خودمان را دست کم میگیریم، برای خودمان ارزشی قایل نمیشویم. اما با تهی دستی، بیماری و تنهایی: آن وقت است که از پایان کارمان آگاه میشویم. «باید ما را به آخرین موضع دفاعی مان هُل بدهند.» درستش همین است، نه بیشتر، نه کمتر. دو دوستِ زن: هر دو بسیار بیمار.
اما یکی از آنها از اعصابش رنج میبرد، اما شفایافتنش همیشه امکان پذیر است. دیگری مسلول است، بیماری بسیار هم پیشرفته. هیچ امیدی به زنده ماندنش نیست. یک روز بعدازظهر زن مسلول بالاسر دوستش نشسته. دوستش میگوید:
ــ میبینی، تاکنون، حتا در بدترین حالتهای بحرانیام، چیزی برایم باقی مانده: امید به زندگی ای سرسخت و پایدار. امروز چنین به نظرم میرسد که دیگر هیچ امیدی وجود ندارد. چنان خسته ام که گمانمی کنم هرگز شفا نخواهم یافت. دوستش، با برقی وحشیانه در چشمانش، دست او را میگیرد و میگوید: «آه! با یکدیگر به این سفر بزرگ خواهیم رفت.» همان دو دوست ــ زن مسلول رو به مرگ و دیگری کم و بیش شفایافته.او برای این کار، سفری در سراسر فرانسه کرده تا روش جدیدی برای بهبود یافتن پیدا کند. آن یکی او را سرزنش می کند. به ظاهر از این رو که او را رها کرده.