امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
54,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب مونس

نویسنده کتاب خود را اینگونه معرفی می کند.

قصه‌ی مونس، مملو از ماجراهای شورانگیز، عاشقانه، ماورائی و تلخ و شیرینی بوده که به سبب رعایت حال شما برخی مطالب، ملایمتر از آنچه که در واقعیت اتفاق افتاده، بیان گردیده است و نیز آنچه با رقصِ قلمِ بی‌هنر حقیر به نمایش درآمده برای درکِ بخشی از رنجهایی بود که دخترک به نحوی با آنها دست به گریبان بود. شاید فرازهایی از قصه، خاطرِ دلهای زلال را کمی تحت تأثیر قرار دهد اما باید بدانیم که ارزشها چگونه نسل به نسل حفظ شدند تا به ما رسیدند؛ قصه‌ی مونس نقش دختربچه‌ای را در این رهگذر نشان می‌دهد او نشان داد در تمام سختیها و حتی گاهی در بن بستها با باور و صبر و تلاش می‌توان روزنه‌ای گشود و هر مشکلی را از مقابل خود کنار زد. با کمی صبر و تلاش و امید به آینده می‌توان تاریکی‌ها را پشت سر گذاشت و به روشنایی رسید اگر به قدرت باطنی خود تردید نکنیم چنانکه مونس، دخترکی که در کودکی مجبور به ازدواج شد و از نه سالگی در سخت‌ترین شرایط ممکن قرار گرفت اما امیدش را به خود و خدایش از دست نداد و کاری کرد که تمام درد و رنجها و سختی‌های زندگی در مقابلِ اراده و صبرش سر تعظیم فرود آوردند؛ او هر چالشی را که در مقابلش قد علم کرد با هوشمندی به زیر کشید تا خود و خانواده اش را به آرامش و به روزهای روشن برساند. بسیاری تنها به خاطر تجربه‌ی اندکی تلخی و سختی، ناگاه اختیار از کف داده و ترک زندگی کرده و یا گاهی دست به خودکشی زدند... آمدند و رفتند و از قدرت نهان خود بهره نگرفتند افسوس که توانایی خود را نشناختند و ساده‌ترین و بدترین راه را انتخاب کردند شاید اگر قصه مونس و مونسها را شنیده بودند... هرگز ساده‌ترین راه را انتخاب نمی‌کردند...قصه‌ی مونس، قدرت یک انسان را و قدرت یک زن را در مصاف با سختیهای سختِ زندگی که او را به مبارزه طلبیده به نمایش می‌گذارد و کسی که پیروز سرفراز این میدان مبارزه‌ی طولانی بود، مونس بود و مونسهایی که هرگز دیده نشدند و دیده نمی‌شوند...

و چه حیف که حکایت زندگی مونس‌های سرزمینمان همراه با سپردن پیکرشان به خاکِ سرد گور، سرگذشتِ سراسر عبرتشان هم مدفون می‌شود... مادرانِ شایسته و موفق و پاکدامنی که برای حفظ حرمت خانواده، تمام رنجها را یکجا به جان می‌خریدند، مادرانی که باید سرمشق مادران آینده‌مان باشند ولی افسوس که چه زود فداکاریهای بی‌منت این شیر زنان فراموش شد و رفت...

گزیده ای از کتاب مونس

«مونس »، دخترکی بود باهوش، ظریف و زیبا، با چشمانی لاجوردی و همواره منتظر و گاهی بارانی... عروسکش «گلی» را در آغوش گرم و پُرمِهرِش گرفته بود، روی سینه‌اش می‌فشرد و عاشقانه بر صورتش بوسه میزد و هردَم، دستی بر سر و رویش می‌کشید و نوازشش می‌کرد؛ درهمان حال، نغمه‌های دلنشین لالایی را برای «گُلی » زمزمه می‌کرد... نغمه‌هایی که در روزهایی نه چندان دور، بارها و بارها از مادرش، «ماه منیر » شنیده و در خاطرش مانده بود... دخترک با ظرافت و با حس و حالی مادرانه و با آوایی کودکانه و هنرمندانه، چنین می‌گفت:

«لالا، لالا گُلِ لاله، گُلِ شب بو، گُلی جونم نمیخوابه، لالا، لالا گُلِ میخک، گُلِ پونه، گُلی جونم نمی‌خوابه، هنوزم بیداره... لالا، لالا کنه عروسک قشنگم، دختر ناز مادر... گُلی جون، بخواب دیگه لالا کن... شاید گُلی هم دلش تنگه، بیقراره، خواب نداره... اما نه... گُلی که تنها نیست، باید راحت بخوابه! »

دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲‬‬
کتابشناسی ملی :
8912663
شابک :
978-622-292-812-4
سال نشر :
1401
صفحات کتاب :
375
کنگره :
PIR۸۳۶۱‬‬

کتاب های مشابه مونس