کتاب کلبک اثر نیره موسوی دلخوش توسط انتشارات نسل نواندیش منتشر شده است.
ترس ناشی از اضطراب و دلهره این حس را به او میدهد که وسط یک گودال جهنمی گیر افتاده، نه راه پس دارد نه راه پیش، وحشت همۀ وجودش را پر کرده است. با خود زمزمه میکند: یعنی اینجا آخر دنیاست؟ آخر همۀ رؤیاهایی که به وقوع نپیوستند؟ دوباره همان احساس خلأ و پوچی گریبانش را میگیرد، میخواهد حرکتی کند اما نمیتواند، خود را در کابوسی بیانتها میبیند و افکارش درهم تنیده میشود.
چه اتفاقی در شرف وقوع است؟ آیا حقیقت است یا کابوس؟ مکافات چه کسی را پس میدهم، چرا حالا؟ سؤالی که مدام از خودش میپرسد. دهشت این فضای آکنده از کینه و غضب تمام وجودش را پر میکند. صورتش میسوزد. گوشۀ لبانش مرطوب شده و طعم شوری به داخل دهانش دویده. نگاهی به دستانش میاندازد که از دیشب تا حالا با طناب زمخت بسته شدهاند، با هر حرکتی درد شدیدی را در مفاصلش احساس میکند، حاشیۀ پیراهن گرانقیمتش پاره شده و موهایش آشفته و بههمریخته است.