کتاب دوست دارم به تو ببازم اثر فاطمه سادات موسوی توسط انتشارات آپامهر منتشر شده است. این کتاب داستانی عاشقانه از ملاقات غیرمنتظره بهار و امین را به تصویر میکشد که زندگی هر دوی آنها را دگرگون میکند. این دو نفر برای کمک به همدیگر بازی خطرناکی را آغاز میکنند، بیخبر از اینکه در بازی سرنوشت آنها بازیکنانی بیش نیستند.
بهار صورتش را کاملا به طرف او برگرداند، لحظاتی هر چند کوتاه به یکدیگر زل زدند و صدای ملایم موسیقی گوش هایشان را نوازش داد، مهنوش گنجایش فکرهای بهم ریخته و نا به سامان افکارش را نداشت، فقط منتظر یک کلمه از او بود که حقیقت به زبان بیاورد تا او راه رفته را دور بزند و بهار را تا ابد برای خودش نگه دارد، دوست داشت بهار را که همانند گلی کمیاب می دانست از شاخه بچیند و تا ابد با خود به خانه ببرد، بهار همانی که چندین روز است سرنوشت به او دل کندن را خوب آموخته بود به ناچار شکستن سکوت را به عهده گرفت، لبخند کم جان و سپاسگزارانه ای بدرقه اش کرد و گفت: تا اینجا هم که بهم کمک کردید یه دنیا ممنونم.
نگاهش را سریع از او گرفت و از ماشین بیرون آمد و رفت. هوا خیلی سرد شده بود، ساکش را کنار پایش انداخت و دستانش را در هم قفل کرد و سرش را به سوی آسمان برفی بالا برد و با خود اندیشید: خدایا!! دیگه تحمل این همه بدبختی ندارم، حالا توی این برف کجا رو دارم برم؟ اصلا این چه کاری بود که من کردم ؟! در هر صورت من تنهام و بی کس، فرقی هم نداره چه پایین شهر و بالا شهر باشم.
نظر دیگران //= $contentName ?>
جالب بود. ممنون از نویسنده عزیز...