کتاب تاش نوشته زکیه دشتی پور توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. این کتاب روایت تحول یک نقاش را بیان می کند.
دورتادور حیاط قلعه پر بود از اجناسی که برای جبهه میآوردند. پتو، لباس مردانه، لباس زیر و زیرشلواریهای سفید با خطهای نازک قهوهای را دستهدسته توی سکوی جلوی اتاقها روی هم چیده بودند. جارو، سرپایی، تشت و سطل روحی و آفتابههای پلاستیکی قرمز را سمت راست حیاط قلعه جمع کرده بودند. دبههای مربای زردک و هویج از خرونه و اردکان آورده بودند. کارتونهای نان خشک و گونیهای نخیِ سفید پر از توت و انجیرِ خشک، کنار دیوار قلعه گذاشته بودند.
دو نفر سطلهای بزرگ ماست را بغل گرفته و به اتاقی میبردند. تازه متوجه ماشین لباسشوییهای سطلی سفید گوشهی اتاق قلعه شدم. سطلهای ماست را گوشهی اتاق میگذاشتند و یکییکی در ماشین لباسشویی خالی میکردند. چشمانم داشت از حدقه بیرون میزد. آقای همتی کنارم آمد. آستین لباسش را بالا زد و گفت: «اینا دارن ماسینه درست مُکُنَن. ماست را مِریزن توی ماشین. هم مِزنن. بعدش مِریزن توی کیسه. بردن ماسینه اینهمه راه خیلی راحتتر از ماسته.»