امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
8,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب بیست داستان کوتاه

کتاب بیست داستان کوتاه به قلم شهرزاد دهقانی مجموعه‌ای است از روایت‌های جذاب و شیرینی که با با بیانی ساده به رشته تحریر در آمده‌اند.


گزیده کتاب بیست داستان کوتاه


بالاخره بوق آزاد خورد. چهل دقیقه ای بود که داشتم شماره می گرفتم و بوق اشغال بدجوری بی اعصابم کرده بود. صدای بی حال و کِشدار منشی و نوع بله گفتنش که معلوم نبود می گوید بله یا اله! حالم را بدتر کرد و در دلم گفتم صد رحمت به صدای بوق اشغال. در حین سلام و خسته نباشید به این فکر کردم که این دختر صدایش واقعاً این جوری است یا اینکه سرمای شدید خورده یا کسی دو انگشتی دماغش را محکم گرفته جوری که حتی نمی تواند نفس بکشد و نکند الان خفه شود و بمیرد. دوست داشتم سریع کارم را راه بیندازد و گوشی را قطع کنم. گفتم: یه وقت بدید لطفاً. گفت: وقتامون برای چهار ماه دیگه است. گفتم: نه خانوم کارم اورژانسیه. با لحنی تمسخرآمیز گفت: خب برید اورژانس. عصبانی شدم نمی دانستم گوشی را قطع کنم و بروم دکتر دیگری یا اینکه کمی طاقت بیاورم و وقت بگیرم. بعد از سکوت چند لحظه ای گفت: خب حالا چکار کنم خانوم؟ وقت بدم؟ مشکلتون چیه؟ گفتم: باردارم، یعنی فکر می کنم که باردارم. گفت: ااا به سلامتی تبریک می گم. دوست داشتم آنجا بودم و دو دستی خفه اش می کردم طوری که دیگر هیچ وقت صدایش درنیاید تا بلکه خودش و همه ی شنوندگان و تماس گیران از شر صدای مسخره اش راحت شوند. خلاصه بعد از مکالمه ی چند دقیقه ایِ اعصاب خردکنی یک وقت بین مریضی برای سه روز آینده داد.

گوشی را قطع کردم و روی همان مبلی که نشسته بودم راحت تر و لمیده تر شدم. صدای روح خراش خانم منشی در گوشم بود که پیامک آمد. موبایلم را برداشتم و دیدم پیام تبلیغاتی است. متنفرم از دنیای تبلیغات امروزه که جز سودجویی و مزاحمت چیز دیگری ندارند. دستم را با ترس و لرز روی شکمم گذاشتم قلبم داشت از دهنم بیرون می زد. سریع دستم را برداشتم. کاش نباشد! کاش اشتباه شده باشد! کاش چیزی توی شکمم نباشد! معده ام شروع می کند به قار و قور کردن اما محلش نمی دهم. حوصله نداشتم بلند شوم و چیزی درست کنم.

کتابشناسی ملی :
5230452
شابک :
978-622-6169-03-5
سال نشر :
‏‫1397
صفحات کتاب :
125
کنگره :
‏‫‭‭‭PIR8343‭ /ھ7‏‫‭‭ب9 1397‬
دیویی :
‏‫‭‭‭‭8‮فا‬3/62

کتاب های مشابه بیست داستان کوتاه