کتاب مادر شمشادها نوشته نرجس شکوریان فرد، روایت یک خانواده ایرانی و سرگذشت زنی شجاع است. این کتاب، از زبان مادر شهیدان، محمدعلی موحدی و محمدرضا موحدی روایت میشود که یکی در زمان انقلاب و دیگری در جنگ ایران و عراق شهید شدند.
راه می افتیم با حاجی سمت شهربانی. شنیدهایم که دستگیرت کردهاند. جواب سربالا میدهند. ماهم کوتاه نمیآییم. میرویم و میآییم. توهین میکنند. به خیال خودشان تحقیرمان میکنند. اما ما سرمان را بالا میگیریم. تو کاری نکردهای که سرمان پایین باشد مادر. هرچه فحش میدهند نثار خودشان. بالاخره بعد از یکی دو هفته میگذارند تو را ببینم. جوان مثل دسته گلم زیر شکنجه پژمرده و پرپر شده، اما شجاعتش برقرار برقرار. میگویم: محمدرضا جان، مادر، تو با این استعداد و تواناییات با این فهم و عقلت حیف است. . . که ابروانت درهم میرود و میگویی: عمر آدم یک ساعت یا چند سال، باید به درد بخورد، ثمر داشته باشد. . . راست میگویی مادر، ثمر تو هم روشنایی چراغ اسلام است. پس بجنگ مادر جان، مبارزه کن.