کتاب مصدق خمینی روایتی است از زندگینامه شهید مصدق طاهری که از زبان دوستان، همرزمان و خانواده شهید نقل شده است.
در سال 1333 هجری شمسی در برمکان پسری به نام مصدق بهدنیا آمد. مصدق از همان کودکی عصای دست پدر و مادرش بود. با قرآن و مجالس روضه انس عجیبی داشت. در دوران دبیرستان برای کارکردن به اهواز میرفت. نوجوان بود اما بزرگتر از سنش میفهمید و رفتار میکرد. در رشته کشاورزی در دانشگاه جندیشاپور اهواز پذیرفته شد. در دانشگاه به فعالیتهای انقلابی روی آورد. بعد از پیروزی انقلاب هم دست از مبارزه با ظلم برنداشت. وقتی شعلههای جنگ در کشور بالا گرفت به جبهه رفت تا نبردی دیگر را آغاز کند. سرانجام در سال 1363، در هورالعظیم و در عملیات بدر به درجه رفیع شهادت نائل شد. کتاب حاضر روایتی است از زندگی این شهید بزرگوار. آنچه در این کتاب نقل شده است از زبان دوستان، همرزمان و خانواده شهید نقل شده است.
مصدق قبل از انقلاب همیشه مشغول فعالیتهای مبارزاتی بود. بعد از انقلاب، دیگر نورعلینور شد. گاهی چند روزی یک بار میآمد خانه. از بچهها که سراغش را میگرفتم و میفهمیدم حالش خوب است، دلم قرص میشد؛ اما واقعاً دلم برایش تنگ بود. گاهی میآمد خانه و حتی موتورش را داخل نمیآورد. من و پدرش را چند دقیقه میدید و میرفت. عصرها که دلم میگرفت، چند باری میرفتم دم در و ته خیابان را نگاه میکردم، بهامید اینکه آمدنش را تماشا کنم.