کتاب نجوای رود pdf

نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهدی حجت الاسلام ابوتراب عاشوری

امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
30,000
نظر شما چیست؟

معرفی کتاب نجوای رود

کتاب نجوای رود در 4 فصل «کودکی، نوجوانی، جوانی و دست نوشته های شهید» به بررسی داستانی زندگی شهید عاشوری میپردازد.حجت الاسلام شهید ابواتراب عاشوری رهبر مبارزات مردم استان بوشهر در دوران ستم شاهی بود که در سال 1314 شمسی در روستای حیدری از توابع شهرستان دشتی به دنیا آمد که پدرش روحانی و واعظ بود و نسبش با پنج پشت به شیخ محمود ملقب به زین الدین می رسید.

این شهید بزرگوار از همان اوایل جوانی علاقمند به کسب علم بود و از سال 1331 برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مشرف شد و در سال 1337 از نجف به استان بوشهر مراجعت کرد و در سال 1339 با هدف ادامه تحصیل و ارتقاء سطح علمی خود به قم مهاجرت کرد که البته در طول سال برای تبلیغ به بوشهر سفر می کرد.

عزم شهید عاشوری مبنی بر حضور در استان بوشهر و ایجاد تحرک و پیشبرد نهضت امام خمینی (ره) در این استان باعث شد که تحصیل را تا دروس رسائل و مکاسب ادامه داده و در آستانه ورود به دوره خارج، حضور در حوزه و تحصیلات علمی را متوقف کرده و به بوشهر برگردد.

شهید عاشوری فعالیت های سیاسی و مبارزاتی خود علیه رژیم طاغوت را از سال 1341 آغاز کرد و تا لحظه شهادت در آذر ماه 1357 در این راه پایداری کرد و با نثار خون خویش وفاداری خود را به امام خمینی و انقلاب اسلامی اثبات کرد.

شهید عاشوری از سال 1342 تا سال 1357 (زمان شهادت) توسط عوامل رژیم و دستگاه امنیتی (ساواک) تحت نظر بوده و به دفعات مختلف احضار و بازجویی می شود. هر سال که می گذشت مبارزات شهید عاشوری و فعالیت های دینی و انقلابی او گسترده تر می شد. کلاس های عقیدتی را گاه در مسجد و گاه به شکل اردویی در خارج از شهر برگزار می کرد. در اول آبان ماه 1356 که حاج سید مصطفی خمینی در نجف اشرف به شهادت رسید،

با افزایش مبارزات مردم استان بوشهر علیه رژیم شاه در سال 1357 شهید عاشوری نیز با هدایت و رهبری این مبارزات در بوشهر، باعث شد که ساواک و شهربانی بوشهر به دنبال راه چاره ای برای خاموش کردن این تحرکات باشند و منشأ فعالیت های ضد رژیم در بوشهر را از بین ببرند.

حدود ساعت دو بعد از ظهر روز سیزده آذر مصادف با سوم محرم الحرام بود که عوامل رژیم به محل اقامت شهید (منزل حیدر عاشوری برادر شهید) می آیند و شهید را در حالی که مشغول وضو بوده، با لگد به پای او می زنند و سپس شش گلوله به سینه اش می زنند و او را به شهادت می رسانند.

گزیده کتاب نجوای رود

ظهر بود و نسیمی گرم به آرامی بر پهنه گندم زار می وزید. خوشه های طلایی زیر نور خورشید می درخشیدند. آفتاب جنوب، بر چهره گندمگون زن می تابید و صورتش را سرخ می کرد. باد آهسته توی لباس چین دار گل صورتی اش می رقصید. مرضیه داس را به انگشتان پینه بسته اش نزدیک کرد و توی دست محکم فشرد. روی دوپایش نشست، آهسته شروع کرد به درو کردن. دلش می خواست داس را تندتر بچرخاند، اما احساس کرد دیگر رمق چندانی ندارد.

دستش را بر کمر گذاشت و ایستاد. دردی آرام از ستون پشت کمرش بالا می آمد و تمام تنش را می پوشاند. آرام دست گذاشت روی شکمش و وسط گندم زار به راه افتاد. با دست دیگرش ساقه های گندم را نوازش کرد. زبری دانه ها را لای انگشتانش حس کرد. شیخ عباس دانه های زرد تسبیح را در دستش گرداند و شروع کرد به ذکر گفتن. صدای بازی حوا حیاط را پرکرده بود.

- میگم تو این ماه های آخر بیشتر مواظب خودت باش خانم!

مرضیه سجاده را جمع کرد و به چهره متبسم و نگران شیخ عباس نگاهی انداخت. استکان را زیر سماور گرفت و چای ریخت. دستش را روی شکمش گذاشت.

- چشم آقا، شما نگران نباش. حالا اسم این یکی رو چی می خوای بذاری؟

مرضیه احساس کرد دیگر توان ایستادن ندارد. انگار بندبند وجودش داشت از هم باز می شد. ضربان قلبش تند شده بود. به سختی نفس می کشید. یک باره خود را به گوشه ای کشید و بین گندم ها نشست. زن که روی قالی نشسته بود به پشتی تکیه داد. شیخ عباس عمامه کوچک سفیدرنگ را روی سرش تنظیم کرد. لب ها را به لبه استکان داغ چسباند و چایی را سرکشید و به چشمان روشن همسرش خیره شد. برق شادی در نگاه عباس موج می زد.

- اگر پسر شد اسمشو می ذاریم ابوتراب. می خوام مثل مولاش علی(ع) باشه.

کنگره :
‏‫PIR8333 ‭/ش92‏‫‭ن3 1396‬
دیویی :
‏‫‭‭8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
4798159
شابک :
‫‭978-600-8200-96-3
سال نشر :
1396
صفحات کتاب :
160

کتاب های مشابه نجوای رود