کتاب آشنایی مختصر نوشته پژمان پروازی است که توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است. در عصر کنونی که می توان به صراحت آن را عصر دیجیتال نامید، رفته رفته امور زندگی از روال قبلی خارج و به وضعیت تازه ای تغییر مسیر می دهد. اولین گام هم زمان با اختراع، تکمیل و استفاده از رایانه برداشته شده و هم اکنون شاهد گسترش فرآیند ماشینی شدن و در تمام ابعاد زندگی هستیم. از طرفی، شیوع بیماری جهانی کوید نوزده هم هرچند تلخ و ناخوشایند بوده و هست، اما به سرعت بخشیدن این پروسه کمک فراوانی نموده است، چرا که ماندن در خانه، ارتباطات کمتر و دریافت خدمات بیشتر به شکل آنلاین همگی در همان مسیر می باشند.
نمایش هم حتی از این جریان به دور نمانده و این هنر آرمانی و والا که در ابتدا با حضور جمعیت فراوان در میادین بزرگ و برای انجام مراسم آیینی، نیایش و داستان الهه ها شکل گرفته، هم پای جریان نو و عصر مدرن پیش رفته و با شرایط موجود خود را تطبیق داده است.
نمونه ی موفق اجرای آنلاین و به شکل وبیناری که بازیگران از نقاط مختلف دنیا و با حضور بیش از پنجاه بیننده ی آنلاین (وبینار) آن را به بهترین وجهی اجرا کردند، یکی از نمایشنامه های من با نام «مهمانی» است.
بنابراین، هدف از نگارش نمایشنامه ی «آشنایی مختصر»، ایجاد بستر مناسب تری برای فعالیت در حوزه ی نمایش در زمان هایی است که احتمال اجرای صحنه ای فراهم نیست یا بازیگران از راه های دور تمایل به اجرای نمایشنامه را دارند.
[زهره نشسته و با سوهان ناخن، ناخن هایش را منظم می کند که تلفن زنگ می خورد]
زهره: یعنی کی می تونه باشه؟ [گوشی را برمی دارد] بله بفرمایید.
محمود: سلام عرض کردم، وقت تون به خیر، سرکار خانم زهره تقدیری؟
زهره: بله خودم هستم، شما؟
محمود: بنده محمود هستم، محمود مرشدی (سکوت)، امیدوارم به جا بیارین.
زهره: نه راستش، حالا بفرمایین، امرتون چیه.
محمود: من مدیر بنگاه ازدواج و وصال هستم و خواستم راجع به آگهی شما بهتون یه مژده بدم.
زهره (متعجب): بله؟! آگهی من؟
محمود: بله آگهی شما ... مگه شما خانوم زهره تقدیری نیستین؟
زهره: هستم، اما ممکنه مشابهت اسمی بوده باشه خب.
محمود: مشابهت شماره تلفنی هم؟ آخه تلفن شما اینجا نوشته شده.
زهره: چه میدونم، ممکنه!
محمود: شما چند سالتونه؟
زهره: وا؟ این چه سؤالیه!
محمود: قصد جسارت نداشتم، فقط اینجا سن شما هم قید شده که اگه اجازه داشته باشم جهت تطبیق خدمتتون عرض کنم.
زهره: بفرمایین.
محمود: متولد سال هزاروسیصد و شصت ونه، یعنی سی سال، درسته؟
زهره: ای ای ای