در کتاب قصه های شیرین ایرانی (فصل اول: تاریخ بیهقی) سعی شده است که بعضی از داستان های تاریخ بیهقی به شکل ساده ای بازنویسی شود تا کودکان با این کتاب ارزشمند آشنا شوند.
تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی نام کتابی نوشتهی ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی است که موضوع اصلی آن تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی و دودمان غزنوی است. این کتاب علاوه بر تاریخ غزنویان، قسمتهایی دربارهی صفاریان، سامانیان و دورهی پیش از برآمدن و پادشاهی محمود غزنوی دارد. نسخهی اصلی کتاب تاریخ بیهقی حدود ۳۰ جلد بوده که به دستور مسعود غزنوی بخش زیادی از آن از بین رفتهاست و از این کتاب امروزه مقدار کمی (حدود پنج جلد) باقی مانده است.
ابوالفضل بیهقی، از مورخین و نویسندگان بزرگ ایرانی در قرن چهارم و پنجم هجری قمری است که با شیوهای روایی و داستانی کتاب تاریخ بیهقی نگاشته است. او در همان سالهای جوانی به دربار سلطان محمود غزنوی راه یافت و در آنجا با اطلاع از اسرار دربار و دسترسی به اخبار و متون تاریخی دیگر، شروع به نوشتن تاریخ کرد. او تا زمان مرگش، برگهایی را بردرخت تاریخ افزود و آن را تا آخرین لحظه حیاتش تکمیل مینمود.
این کتاب را خانم مژگان شیخی، فردی صاحب نام در ادبیات کودک و نوجوان بازنویسی کرده و به زبان ساده و روان امروزی درآورده است. بخشهایی از کتاب تاریخ بیهقی که توسط نویسنده انتخاب شده، متناسب با فهم و درک مخاطب است و تلاش شده تا موضوع داستانها نیز جذاب باشد.
در این کتاب که اولین فصل از سریال صوتی قصههای شیرین ایرانی است در 8 قسمت در سماوا با نامهای «آمدن حسن میمندی به بلخ و پذیرفتن وزارت»، «داستان بر دار کردن حسنک وزیر»، «پس گرفتن هدیهها و انعامها»، «داستان خواجه بوالمظفر برغشی»، «داستان هارون الرشید و یحیی برمکی»، «مرگ خواجه احمد میمندی»، «داستان عمرولیث و شکیبایی او برمرگ برادرش» و سرانجام «داستان علی قهندزی و گرفتاری او» تولید شده است. داستانهای کتاب قصه های شیرین ایرانی (فصل اول: تاریخ بیهقی)، ضمن بیان حقایق تاریخی و اطلاعات جغرافیایی، بسیار حکمتآموز و همینطور سرگرم کننده و جذاب است.
سلطان محمود غزنوی وزیری داشت به نام حسنک. سلطان اعتماد زیادی به وزیر داشت. در همه کارها با او مشورت می کرد. حسنک هم با لیاقت و دانایی، امور کشور را اداره می کرد. او در آن زمان قدرت و نفوذ زیادی داشت.
سلطان محمود دو پسر داشت به نام های محمد و مسعود. بعد از مرگ پدر، این دو برادر برسر جانشینی پدر با هم اختلاف پیدا کردند. گروهی از لشکریان و درباریان طرفدار محمد بودند. و گروهی دیگر هم طرفدار مسعود.