مجموعه داستان قصههای آقابزرگ مشتمل بر پنج داستان به نام های چار زبر، گردان رعد، علی بابا و سکه های طلا، ارثیه پدری، قصههای کوتاه آقابزرگ با موضوعات مختلف و جهت گروه سنی نوجوانان و همچنین بزرگسالان به نگارش درآمده است.
در شکرستان مرد ثروتمند و خسیسی به نام خواجه بهمن بود که برای آنکه هزینه خوراک و خرید غلامان را نپردازد غلامی نداشت. او زمانی که دوستان ثروتمندش را میدید که چگونه نوکرانشان کارهایشان را انجام میدهند هوس داشتن غلام و نوکر به سرش میزد اما نمیتوانست از سکههایش دل بکند. سرانجام خواجه بهمن دلش را به دریا زد و به سراغ یکی از دلالان خریدوفروش غلام رفت و از او خواست که ارزان ترین نوکری را که سراغ دارد برای انجام کارهایش در اختیار او قرار دهد.
فروشنده در ازای دریافت چند سکهی طلا، مردی تنومند اما ابله و نادان را به او معرفی کرد. این مرد از اهالی سرزمین های دوردست بود و در شکرستان غریبه بود. خواجه بهمن خوشحال به همراه غلامش که کمرقلی نام داشت به راه افتاد. وقتی به خانه رسیدند خواجه بهمن رو به غلام کرد و گفت: ما امروز هوس بادمجان کباب کردهایم. یک عدد بادمجان بخر و پوستش را بکن و برایمان کباب کن.
غلام فکری کرد و گفت: ارباب جان بادمجان چیست؟ ...