یک درخت، یک انسان و بطور کل یک موجود زنده که خداوند با تمام پیچیدگیاش آن قدر زیبا و خلاقانه آفریده است، در ابتدا ضعیف و ناتوان است و گذشت زمان او را چون سنگی سخت و خارا و همچون فولاد آبدیده مینماید؛ و انسان این موجود عجیب الخلقه که ابتدا از یک نطفه ناچیز ایجاد شده است، چگونه با گذشت سال ها این گونه قوی می شود که می تواند کوهی را از جا بر کند و یا به انسانی تبدیل شود که دنیایی را تکان دهد.
کتاب فصل های یک زندگی در چندین فصل نگاشته شده که هر فصل مراحل مختلف زندگی یک دختر به نام ستاره را رقم می زند.
دختر قصه ما ستاره خیلی سربه هوا بود. از اول که به مدرسه رفت اولا که از مدرسه خوشش نمیاومد و همش فکر میکرد که به جایی وحشتناک پاگذاشته. دوم اینکه دل به درس نمیداد. خودش را کودن و خنگ تصور میکرد. از همون روز اول نمراتش کم بود. اولین روز مدرسه هیچ وقت یادش نمیرفت. تا به خودش اومد دید مادرش رفته و تنها بین اون همه بچه مونده.
نظر دیگران //= $contentName ?>
عالی بود...