کتاب پهلوان اکبر به قلم محمد عباسی نیم نگاهی به زندگی و اوج بندگی شهید اکبر چمنی است که در جوانی در عملیات «الی بیت المقدس» شهید شد.
کتاب پهلوان اکبر، درباره ی زندگی و شهادت شهید اکبر چمنی است. شهید نوجوانی که در اوج بندگی، در یکی از عملیات ها با اصابت گلوله، زخمی شد و دوستش مجتبی ناطقی که او هم شهید شده است، برای نجات جان او از هیچ تلاشی دریغ نکرد. بدن زخمی او را به دوش کشید تا بتواند او را به محلی برساند که درمانش را آغاز کند اما در جاده ی اهواز - خرمشهر، با گلوله ی تانک شهید شدند.
محمد عباسی، کتاب پهلوان اکبر را با خاطرات مادر شهید اکبر چمنی آغاز می کند. خاطرات زیبایی که از لحظه ی متولد شدنش، دوران کودکی او، مدرسه و ماجراهایی است که داشته. تا بتوانیم ارتباط روحی و قلبی عمیقی با او برقرار کنیم. نویسنده کتاب پهلوان اکبر را به روح شهید مجتبی ناطقی هدیه کرده است.
بچه که بود، یک شب خوابیدیم و صبح بلند شدیم دیدیم نمی تواند حرکت کند! هر کار کردیم نشد! فلج شده بود. بردیمش دکتر و بعد از آن، دکتر پشت دکتر! متخصصین هم می گفتند:
"فلج شده!"
آن موقع ها «فلج اطفال» زیاد بود. کارم شده بود گریه و خیلی ناراحت بودم. طرف های میدان ژاله (میدانِ شهدای امروز) دکتری مطب داشت که «سید» بود، به پدرش گفتم:"اکبر رو ببریم پیش این دکتر که سیده، یه نگاهی هم او به اکبر بندازه." رفتیم.
دکتر گفت: "حالا چرا گریه می کنی؟! ان شاءالله خوب می شه!"نسخه ای هم پیچید و آمدیم خانه. با خودم گفتم: "من به جدِّ این دکتر اعتقاد دارم و به خاطر همین هم اکبر رو بردم پیشش؛ و باید خوب بشه!"
صبح روز بعد، دیدیم اکبر بلند شده و آمده ما را بیدار می کند! دیدیم بچه راه افتاده است. می گفتند: "امیدی به خوب شدن این بچه نیست!"