کتاب بازیها و لحظهها نوشتۀ حسن احمدی است که توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است. شخصیتهای رمان حسن احمدی در این کتاب، ماشین زمان بین گذشته و حال سفر میکنند. ماجراهای کتاب در زمان جنگ تحمیلی اتفاق میافتد و داستان دو نوجوان به نامهای هادی و میلاد به موازت هم روایت میشود.
این دو نفر در جبهه حضور داشتهاند. میلاد سالها پیش به جبهههای جنگ رفته و مفقودالاثر شده است، اما هادی از زمان جنگ به زمان حال آمده است. در طی اتفاقاتی این دو با یکدیگر ملاقات میکنند و تصمیم میگیرند به جبهه بروند. نکتۀ جالب اینجاست که در جبهه همه هادی را میشناسند ولی میلاد را کسی نمیبیند.
گفته بود زود بیدار میشود. باید صبح زود برای خرید چیزهایی که مادربزرگ میخواست میرفت. چند روز بیشتر به عید نمانده بود. نمیدانست چرا از هر چیزی که مادربزرگ سفارش داده بود، باید یکی بیشتر میخرید؟ مادربزرگ گفته بود اضافهها را برای اتاق احمدعلی میخواهد. برای او همهچیز احمدعلی بود و بقیهی آدمها در ردههای بعدی بودند. خواست اعتراض کند. احمدعلی روبهرویش ایستاد و گفت: «دایی جون، وقتی مادرجون میگه بخر، بگو چشم.»