کتاب گل دقیقه نود، نوشته بهزاد دانشگر هرچند در حال و هوای فوتبال چند بچه مدرسهای و هم محل روایت میشود اما درون مایه آن بر اساس مبارزه علیه رژیم ستم شاهی است . رژیم مبادرت به اجرای حکومت نظامی در ماه رمضان کرده است و چند نوجوان قصد دارند مسابقات فوتبال را بین محلات برگزار کنند که درگیر اتفاقات جالبی میشوند. شخصیت اول این داستان نیز خود ماجراهایی خواندنی دارد. داستان در اصفهان روایت میشود.
سهراب کمتر برنده میشد، ولی برنامهاش همیشه این بود که برویم کلوپ ارتش یا یکی از مهمانیهایی که سراغ داشت، برقصیم؛ برنامهای که من از آن متنفر بودم. یک مشت بشکه و زن و مرد خیکی با آن هیکلهای قلمبه سلمبهشان فقط بلد بودند وول بخورند و خودشان را تکان بدهند. ناصر عشق موتورسواری بود. خودش موتور داشت. به سهراب هم میگفت یک موتور از رفقایش بگیرد تا برویم کنار رودخانه. از پل خواجو راه میافتادیم و میرفتیم بالا؛ تا هر جا که حالش بود و حسش. پل مارنان، پل شیری یا پل زنجیری کنار کوه آتشگاه. امیر لندوک معمولاً یک دزدی جمع و جور ردیف میکرد! میگفت هیجان و غافلگیریاش را دوست دارد. خودش استاد باز کردن قفل بود که از داییاش یاد گرفته بود. خودش به شوخی میگفت: «هیچ دری به روی امیر بسته نیست». اکبر تپل دوست داشت برویم چهار باغ، پل خواجو یا دم مدرسههای دخترانه.