گل دقیقه نود کتاب فوتبالی است با درون مایه ی سیاسی، نوشته ی بهزاد دانشگر که توسط انتشارات عهد مانا منتشر شده است.
کتاب گل دقیقه نود، با وجود این که حال و هوای فوتبالی چند بچه مدرسه ای و هم محلی را دارد ولی درون مایه ی آن سیاسی و بر اساس مبارزه علیه رژیم ستم شاهی نوشته شده است. دانشگر به زیبایی توانسته اتفاق و مشارکت و هم نشینی جالبی به فوتبال و مبارزه برای آزادی به نگارش دربیاورد و فضای جذابی را برای خواننده ترسیم کند. کتاب گل دقیقه نود، داستان را در اصفهان روایت می کند. زمانی که رژیم شاهنشاهی به اجرای حکومت نظامی در ماه رمضان مبادرت کرده است و در همین اثنا چند نوجوان قصد دارند مسابقات فوتبال را بین محلات برگزار کنند و درگیر اتفاقات جالبی می شوند که شنیدنی است.
شخصیت اصلی کتاب کتاب گل دقیقه نود، داستان نوجوانی است به اسم کیهان که از قضا، گل زن مسابقة فوتبال و قهرمان مسابقات نیز هست. روزی، منصور موحّدی که یک فعال سیاسی به شمار می آید، پیشنهاد شرکت در مسابقه ای به کیهان می دهد. مسابقه ای که ساعت اجرای آن دقیقا زمان حکومت نظامی است. هدف موحدی از اجرای این مسابقه، از بین بردن ترس مردم از حکومت نظامی و شرکت در تظاهرات و فعّالیت های سیاسی است و این بهانه می خواهد به مردم شجاعت بدهد. کیهان ابتدا قبول نمی کند ولی بعد از ماجراهای بسیار، پیشنهاد موحد را قبول می کند. در گیر و دار تشکیل مسابقه و کارهای و هماهنگی های قبل و بعد آن ماموران شاه منصور موحدی را گروگان می گیرند تا بتوانند از اجرای مسابقه جلوگیری کنند. امّا «کیهان» به اتّفاق دوستان شجاع خود، «منصور» را نجات می دهد و نقشه ی خود را اجرایی و مسابقه ی فوتبال را برگزار می کنند و به هدف خود می رسند.
یک ربع مانده به ساعت پنج عصر، ناصر آمد سراغم.
پهلوون پنبه، بدو که دیر شد! گفته ام سهراب و امیر دروازه ها رو بچینن تا ما برسیم.
جلوی در خانه، مامان تذکرات بهداشتی اش را شروع کرد.
نیم ساعت قبل از حکومت نظامی، خونه باشید!
بین راه اتفاقات روز قبل را برای ناصر تعریف کردم. ناصر دوباره کلافه شد.
حیف که نمی شناسم شون. . . این نسرین هم که حرف نمی زنه.
با لحنی که سعی کردم بی خیال به نظر برسد، گفتم:
راستی ناصر، انگار نسرین روسری سرش بود.
آره بابا! دختره خُل و چِل شده تو این حال و اوضاع! . . . تا همین چند وقت پیش به زور آقا و ننه چادر سرش می کرد. حالا خانوم نیم وجبی برای ما انقلابی شده. کتاب می خونه، روسری سرش می کنه، نمازخوان شده. به من هم خیلی گیر میده، ولی من محلش نمی ذارم. چطور؟
آخه بابا و ننه ام نمی تونن به من بگن نماز بخوان، اونوقت این فسقلی برای ما دُم درآورده. انگار یه دختر هست تو کلاس شون، او مغزش رو شست وشو داده. بهش کتاب میده، حرف یادش میده و از همین کارها. آبجی همین پسرِ هست، «منصور موحدی».
انگار چیز تازه ای یادش افتاده باشد، پرسید:
راستی کیهان! برای چی پیشنهاد دیروز منصور رو قبول نکردی؟
...
سهراب کمتر برنده می شد، ولی برنامه اش همیشه این بود که برویم کلوپ ارتش یا یکی از مهمانی هایی که سراغ داشت، برقصیم؛ برنامه ای که من از آن متنفر بودم. یک مشت بشکه و زن و مرد خیکی با آن هیکل های قلمبه سلمبه شان فقط بلد بودند وول بخورند و خودشان را تکان بدهند. ناصر عشق موتورسواری بود. خودش موتور داشت. به سهراب هم میگفت یک موتور از رفقایش بگیرد تا برویم کنار رودخانه.
از پل خواجو راه می افتادیم و می رفتیم بالا؛ تا هر جا که حالش بود و حسش. پل مارنان، پل شیری یا پل زنجیری کنار کوه آتشگاه. امیر لندوک معمولاً یک دزدی جمع و جور ردیف می کرد! می گفت هیجان و غافلگیری اش را دوست دارد. خودش استاد باز کردن قفل بود که از دایی اش یاد گرفته بود. خودش به شوخی میگفت: «هیچ دری به روی امیر بسته نیست». اکبر تپل دوست داشت برویم چهار باغ، پل خواجو یا دم مدرسه های دخترانه.
نسخه چاپی کتاب گل دقیقه نود را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید.
نسخه الکترونیک کتاب گل دقیقه نود را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس آن را در کتابخوان فراکتاب مطالعه کنید.
مشخصات کتاب گل دقیقه نود در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | عهد مانا |
نویسنده: | بهزاد دانشگر |
تعداد صفحه: | 159 |
موضوع: | داستان ایرانی |
قالب: | چاپی و الکترونیک |