کتاب فوق اثری از خانم معصومه یاری می باشد و توسط نشر متخصصان به چاپ رسیده و منتشر شده است.
سرمه رمان عاشقانه و احساسی خانم یاری است که از دل و جان ایشان برروی کاغذ جاری شده است. داستان زنی احساسی و عاشق که زندگی برای او نقشه ها کشیده .
تا صبح کنار من نشست و به دردودلهای من گوش داد و کلامی بر خلاف میل من به زبان نیاورد. به او گفتم که خیلی دوست دارم نسیم را پیدا کنم و بفهمم کجای داستان عشق من جا خواهد گرفت؟ او هم گفت که اگر دوست داری این کار را انجام بده. اما سپیدار رفته و دیگر چه فرقی میکند که نسیم که بود، چه کرد؟ حرفش منطقی بود. شاید من تقلای بیجایی برای حل معما داشتم. از صبح فردا با غزل رفتیم سرکار. هم میخواستم به زندگی عادی برگردم و هم از دور دکه را رصد کنم. ممکن بود که سپیدار سر کارش برگشته باشد و باز مثل سابق دزدکی بتوانم ببینمش. چند روز چهارچشمی حواسم به خیابان و دکه بود اما خبری از سپیدار نبود که نبود.
در این میان هم حامد ناصحی شده بود دایهی مهربانتر از مادر. به خیال خودش هوای مرا داشت. هرروز گلدانی از گلهای محبوبم به همراه نوشیدنی، شیرینی و شکلات آماده میکرد و روی میزم میگذاشت. خیالش از بابت رقیب راحت شده بود اما باز نگران بود که نکند برگردد و باز همان آش و همان کاسه بشود.
آن روزها آنقدر دلسرد و بی حوصله بودم که حتی به ناصحی غر رفتارهای خسته کننده اش را نمیزدم. شاید دیگر درکش میکردم و خوب میفهمیدم که آدم عاشق، کارهایی دیوانه وار میکند یا تصمیماتی میگیرد که به مزاج دیگران خوش نمیآید.