اروند همچنان می خروشید و هر روز قربانی می گرفت. باید برای عبور نفرات و تجهیزات، از روی اروند کاری میکردند. کتاب از موج تا اوج، روایت داستانی حلِ این مسئله توسط رزمندگان جهاد سازندگی خراسان است که به ساخت «پل زنجیرهای بعثت» انجامید. پلی که تاکنون مانند آن ساخته نشده و در تمام جهان بی نظیر است».
عباس خیز برداشت. حیدر داد زد: «نرو!» عباس گوش نکرد و تا آمد خودش را به قاسم برساند، آب بین قاسم و زنجیرۀ لولهها فاصله انداخت. فشار آب، برزنتها را یکییکی پاره میکرد. پایین رفتن لولهها گردابی ایجاد کرده بود که همه چیز را داخل خودش میکشید. عباس پرید داخل آب و به طرف قاسم شنا کرد. قاسم ناامیدانه دست و پا میزد. عباس خودش را به او رساند. رفت پشت او و دستش را از زیر بغلش رد کرد و شروع کرد به شنا کردن. گرداب کفآلود میچرخید و آنها را به طرف خود میکشید...