کتاب باران که می بارد نوشته محمد خزایی است که توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.
باران که می بارد داستان آرزو های نارسیده و عشق های ناکام است. وقتی دل، جایی اشتباهی گیر می کند.
وقتی دکمه اول پیراهن را اشتباه ببندی تا آخر همه اشتباه می افتند، هیچ دکمهای روبه روی سوراخی که باید نمیافتد، کج وکوله میشود، بدشکل میشود، توی ذوق میزند، چند وقت است فکر میکنم ما هم مثل همان دکمهها همان اول اشتباه بسته شده ایم، حتماً اشتباهی رخ داده که همه اشتباه کنار هم قرار گرفتهایم، انگار هیچ وقت سر جایمان نبودهایم، یا اینکه ما سر جایمان بودیم ولی دیگری نبود.
یا زمانمان اشتباه بود یا مکانمان... اگر هم سر جایمان بودیم، روزگار به اشتباه بستن عادت کرده بود انگار. خلاصه که دنیا پر شد از زندگی های کج وکوله و بدشکل که توی ذوق می زنند... مانند هر صبح با صدای خروس روی درخت که خیره به آسمان انگار کسی را فریاد میزد چشمانم را باز کردم. کمی بعد در خانه باز شد. چوپانمان با یک ظرف غذا آمد و مقداری شیر بز و نان خورد شده داخل ظرف غذایم ریخت.
نظر دیگران //= $contentName ?>
نثری روان و زیبا با جزییات قابل تامل و گاهی زیادی تکراری این کتاب باعث شد با وجود اینکه تجربه مشابهی در زندگی ...
کتابی بسیار جذاب ،،با نثری روان و عامیانه ،،به همراه تصویرسازی زیبا ،،،به طوریکه تمام فضای داستان برای خواننده...