کتاب فاخته های ناصره، مجموعه داستانی به قلم ناهید رحیمی است که در نشر صاد به چاپ رسیده است. این داستانها روایاتی جداگانه اما در عین حال پیوسته از درون تاریخ و از زمان خلافت عباسیان و در نهایت بخش کوچکی از زندگی عیسی مسیح علیهالسلام هستند. روایاتی که بهم میپیوندند تا پاسخگوی چند سوال اساسی نوجوان و جوان امروز دربارهی چگونگی زندگی و علت رفتارهای آخرین ائمهی شیعه باشند.
زندانبان سرش را هرلحظه به نردهها نزدیکتر میکرد: «همیشه برایم عجیب بود که چرا چند تن از بزرگان علویان بغداد از طرفداران شما هستند نه از دشمنان شما! به نظر خودتان عجیب نیست؟ شما تا یک سال پیش در دستگاه حکومت عباسی که دشمن قسمخوردهٔ آل علی (ع) و شیعیان علی (ع) است کار میکردید و نفوذ داشتید، اما ریشسفیدان علویان شما را دوست دارند! و خدا میداند چند نفر دیگر هم غیر از آنها برای شما حرمت قائلاند!» پیرمرد دوباره به جوان نگاه کرد و اینبار لبخند کمرنگی بر لبهایش نقش بست. پرسید: «نامت چیست پسرجان؟»
جوان سرش را از بین نردهها عقب برد. اخمی کرد و با جدیّت جواب داد: «نامم... عبدالله...» پیرمرد نگاهش را از عبدالله گرفت. کاسهٔ آب و ظرف نان را به کناری گذاشت و به دیوار سلول تاریک و سیاهرنگش تکیه داد: «تو جوان خوبی هستی. عاقبتت به خیر شود؛ اما کمی خامی که اینجا و اینطور بیپروا حرف میزنی. مراقب خودت باش.»