کتاب رقص خرس، داستان پسری به نام محجور است که پیش یک مرد روحانی کار میکند. برای او حاجی همه چیز است. حرفش حکم تمام کننده است. او برای پولی که نیاز دارد تصمیم میگیرد کاری انجام دهد کاری که چندان قانونی نیست، از طرفی دیگر داستان دختر و پسری به نام اسماعیل و سیورمه را میخوانیم که همدیگر را دوست دارند اما پدر سورمه به شدت خشن است و رفتار بدی دارد، داستان این آدمها کمکم به هم گره میخورد.
- آدم میتونه خوک باشه، سگ، گاو، حتی خرس. توی اون کتاب، فقط یکی آدم موند. واقعاً که چقدر سخته آدم بخواد اصالتشو حفظ کنه. چیزی که مهمه اینکه با همۀ تنهاییها، چه میون جمع، چه تو خلوتت، آدم بمونی. آدم بودن و موندن، این روزا مهمتر از تبدیل شدن به یه حیوونه. یا دیدن یه خرس که داره بندری میرقصه. من میگم هیچم بعید نیست یه خرس برقصه. مگه فیل نقاشی نمیکشه؟ مگه یهو غیبش نمیزنه؟ اگه اون
خرس میتونست آدم بشه چیز مهم و عجیبی بود.مادر محجور دست برد زیر شیر آب داخل حیاط. شیر یخ زده بود.
نظر دیگران //= $contentName ?>
خوبه...