امتیاز
5 / 3.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
15,000

نظر دیگران

نظر شما چیست؟

معرفی کتاب دلارا

کتاب دلارا درباره کسی است که به جرمی نکرده متهم و زندانی شده است و روزهای آخر عمرش را می‌گذارند. و داستان درباره زندگی دلارا است. کسی که ناگهان با مشکلاتی عجیب مواجه شد و حالا برای رفع آن‌ها باید دست به دامن قرص‌های آرام بخش باشد...

گزیده کتاب دلارا

دلارا دیگه چه فکرایی درباره من کردی؟ دلارا و تینا بعد از اینکه شامشون رو خوردن رفتن توی حیاط ظرفا رو با هم شستن. بعد از اینکه کارشون تموم شد رفتن تو. دلارا توی یه قابلمه آب ریخت و گذاشت آب توی قابله جوش بیاد. آب روی پیک نیکی به سرعت جوش اومد و دلارا با ملاقه آب جوش رو ریخت توی لیوان و چای کیسه ای رو انداخت توی لیوان.

از نظر تینا و دلارا اون چایی که با هم خوردن خوش طعم ترین چای عمرشون بود. دلارا به ساعت نگاه کرد و دید ساعت از یک هم گذشته سریع بالشت و پتو رو آورد و به تینا گفت: سرکار خانم تینا پاشو می خوایم بخوابیم نظرتون چیه چون فردا ساعت هفت باید بریم سر کار. تینا: ای اره بخوابیم منم خیلی خوابم میاد و خستم.

دلارا: پس زود بیا. دلارا رفت زیر پتو و تینا در اتاق رو قفل کرد و برقو خاموش کرد. دلارا هم گوشیش رو برداشت و باهاش ساعت گذاشت. دلارا بعد از اینکه خوندن دعای قبل خوابش تموم شد خواست چشماشو ببنده که تینا گفت: دلارا تو هیچ وقت برای من از زندگیت تعریف نکردی اینکه از کجا به اینجا رسیدی و خیلی چیزای دیگه.

دلارا: باشه عزیزم ولی به موقش الان ساعت دو و ما باید پنج صب بیدار باشیم داستان زندگی من ای نقدر طولانی که میشه از روش یه رمان بنویسی شبت بخیر قول میدم بعدا برات تعریف کنم.

دلارا چشماشو بست و خاطرات مثل یک فیلم از جلوی چشماش گذشت. بله خاطرات خواب رو از چشمای آبی دلارا ربوده بودند. دلارا تمام سعی خودش رو کرد که بخوابه و موفق شد و به خوابی شیرین فرورفت. روزها گذشت و گذشت و دلارا و تینا اینقدر در کنار هم بودن شاد و خوشحال بودن که نفهمیدن روزهاشون چطور گذشت. تینا هر بار که از دلارا می خواست درباره گذشتش بپرسه دلارا حرف رو عوض می کرد و می گفت: دوست ندارم این روزهای خوبی که کنار همیم رنگ وبوی غم به خودش بگیره بذار از این لحظه ها لذت ببریم.
صفحات کتاب :
288
کنگره :
PIR8339
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
7655686
شابک :
978-622-7433-39-5
سال نشر :
1400

کتاب های مشابه دلارا