کتاب تب مژگان، نوشته محمدرضا حدادپورجهرمی است. این کتاب روایت زندگی دختری ۱۹ ساله بهنام مژگان است که درگیر اتفاقات شومی میشود که گروهی از بهائیان برای او رقم میزنند و این اتفاقات زندگیاش را به هم میریزد.
در ادامه مطلب میخوانید:
داستان کتاب تب مژگان با ورود مامور امینی توسط اعترافات مشکوک دختری به نام مژگان که اکنون در بیمارستان روانی بستری است آغاز میشود. حدادپور جهرمی نویسنده این رمان امنیتی می گوید: مجموعه ی حاضر، حاصل تحقیقات مهم و طولانی مدت در زمینه بهاییت و بهایی شناسی است که در قالب رمانی امنیتی در کانال تلگرامی بنده منتشر شد. تألیف این مستند داستانی حدود سه ماه طول کشید و با انتشار آن در کانال تلگرامی «دل نوشته های یک طلبه» در مدت دو ماه، هر شب میهمان خانهها و خلوت جوانان مؤمن و انقلابی قرار گرفت.
دشمن شناسی از بزرگ ترین توصیه های قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است. قطعا هرکس از این توصیه و رهنمود مهم روی گردان شود، دچار انواع طوفانها و مصائب سنگین خواهد شد.
با رجوع به آیات قرآن درمی یابیم که دشمنان برای خاموش کردن نور خداوند از راه های مختلفی استفاده می کنند، از جمله: تهمت ارتجاع و کهنه گرایی می زنند، می گویند این سخنان خیال و پندار است، برای خداوند رقیب تراشی می کنند و ...
با تحقیق در منابع تاریخ معاصر به یکی از مهم ترین دشمنان اسلام و مسلمین (علی الخصوص شیعیان) به نام «بهائیت» می رسیم و از این فرقه انحرافی و دیگر فرق گمراه، چیزی جز موارد شانزده گانه فوق الذکر دیده و شنیده نمی شود.
بهاییت فرقه ای است که اکنون توانسته با پشت گرمی به ایادی استکبار جهانی، جوانان و خانواده های بسیاری را در مسیر اهداف شوم خود خرج کند و حال و روز و روزگار آنان را تباه نماید.
عمار یکی از شخصیتهای رمان تب مژگان که یک نیروی امنیتی هم هست، برای یکی دیگر از همکارانش پرونده مژگان را این گونه تعریف می کند:
«خانواده ای در شیراز، خبر گم شدن دخترشان را به پلیس اعلام و به خاطر وضعیت روحی بدی که آن دختر داشت، ابراز نگرانی شدیدی کردند. علت این وضعیت بد روحی، مرگ مادر دختر بود که دقیقا سه روز قبلش رخ داده بود و دختر به خاطر شدت اندوه، دو روز زبانش بند آمده بود و قادر به صحبت کردن نبوده. صبح روز سوم، دختر را در رختخوابش ندیدند و بسیار آشفته و نگران، به نزدیک ترین اداره آگاهی محل مراجعه کرده و گزارش مفقودی او را دادند. این گم شدن، حدودا دو روز طول کشید. وضعیت خانواده بسیار بد و بدتر میشد. تا اینکه دخترک که نامش «مژگان» و حدودا ۱۹ سال سن داشت، به خانه مراجعه کرد و همه را از نگرانی در آورد. آنچه باعث بهت بیشتر همه اعضای فامیل و خانواده شد، این بود که مژگان، برخلاف حدودا یک هفته گذشته، هم حرف میزد و هم آرامش خاصی در صدایش بود و هم قشنگ گریه میکرد و در خودش نمیریخت»... در ادامه داستان همه چیز عادی جلوه می کند، مژگان غذا می خورد، می خندد و... ولی ناگهان دوباره تب می کند... با یک تلفن حالش خوب می شود! در این مدت مژگان دوستی غیر متعارف پیدا کرده که سابقه نداشت، به دختر جلف به اسم نفیسه و احتمالا تلفنی با همین دختر صحبت کرده است.
مژگان کم کم داشت برای ترم جدید آماده میشد. یک روز خیلی اتفاقی می فهمد که آرمان دوازده ساله، با کمال تأسف، دچار مشکلات اخلاقی شده است. خیلی به هم میریزد و ناراحت میشود. این مسأله روزها فکرش را مشغول میکند و به عنوان خواهر بزرگتر، خیلی غصهی برادرش را می خورد. تا اینکه یک روز نفیسه ...
در ادامه داستان مامور امنیتی مسئول پرونده متوجه میشود که مژگان و آرمان فرزندان همکارش عمار هستند و مرگ همسرش نیز مشکوک بوده است و حالا او خودخواسته فرزندانش را درگیر این ماجرا کرده است!!
این کتاب با استفاده از فایل رمان تب مژگان pdf تولید و عرضه شده است و میتوانید آن را در نرم افزار فراکتاب به صورت آنلاین و یا بدون نیاز به اینترنت با دانلود رمان تب مژگان مطالعه نمایید.
داشت حالم به هم میخورد. خودم را کنترل کردم. باید چه کار میکردم؟! بزنم زیر گوششان؟! آن از دیشب و این هم از امروزش! پسر گردن کلفت مردم من را بلند نکرده بود که این هم میگویند زحمتش را کشید! من دیگر چه برای از دست دادن داشتم؟! احساس بیحیایی و بیعفتی شدیدی داشتم. در طول کمتر از یک شبانه روز، به خاطر دوستانی که نمیدانم چطوری یک هو سر و کلهشان در زندگی ما پیدا شده بود، هم خودم و هم داداش کوچک معصومم ...
حدود دو سه هفته از ماجرای آن روز و آن شب گذشت. داشت دوباره همه چیز «عادی» می شد؛ یعنی همه چیز عادی هم شد، به راحتی فرید و نفیسه به خانهی ما رفت و آمد میکردند و حتی بعضی وقتها آنها با هم خلوت هم میکردند و این مسأله برای من و آرمان عادی شده بود. احساسمان از ترس ، دلهره و عذاب وجدان به بی خیالی، لذت و عشق و حال تغییر فاز داده بود. چون ما هم به تدریج داشتیم هم فکر و هم تیپ آنها میشدیم!»
محمدرضا حدادپور جهرمی متولد سال ۱۳۶۳، یکی از اساتید جوان حوزه علمیه جهرم است که معاونت پژوهشی این حوزه رانیز به عهده دارد. او فعالیتش را با کانال تلگرامی دلنوشتههای یک طلبه شروع کرد. او به شهرت فراوانی بین ادب دوستان انقلابی رسید و آثار مختلفی را منتشر کرد. بیشتر آثارش داستانی و با موضوعاتی مانند فتنه و زندگی طلبهها و خاطرات جنگ منتشر شده است.
در دنیای امروز که انقلابیون کمتر به سراغ داستاننویسی رفتهاند محمدرضا حدادپور عادل به درستی درک کرده است که داستانگویی زبان نسل امروز است و اگر قرار است اطلاعاتی به مخاطب منتقل شود میتوان از آن استفاده کرد. آثار این نویسنده در انتشارات حداد منتشر شده است.
مشخصات کتاب تب مژگان را در جدول زیر مشاهده میکنید:
مشخصات | |
ناشر: | حداد |
نویسنده: | محمدرضا حدادپورجهرمی |
زبان: | فارسی |
تعداد صفحه: | ۲۲۸ |
موضوع: | رمان امنیتی پلیسی |
قالب: | الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
من اصلا در مورد موضوع کتاب چیزی نمی دونستم خیلی راضی هستم از مطالعه این کتاب. اطلاعاتم نسبت به فرقه ضاله بهائ...
برای نوجوان های بالای 13 سال از واجباته! به علت عدم آگاه سازی فرهنگی در این زمینه.....
سلام فوق العاده بود هم از نظر موضوع هم قدرت نویسنده... جز بهترین ها...
داستان خوبیه ارزشش را داره وقت بزاری براش....
واقعا بینظیر بود خدا خیرتون بده...
خیلی کتاب خوبیه...