کتاب با من قدم بزن نوشته سروش دانشمند توسط انتشارات متخصصان منتشر شده است.
سردی هوا همینطور بیشتر و بیشتر می شد و مردم تو پارک را فراری داده بود و پارک دو باره مثل دفعه قبل برای من و مهلا سند زده شده بود. بعدچنددقیقه ای که گذشت دیگه نمی تونستم ظرفای ذرت مکزیکی را نگه دارم، انگشتای دوتا دستام به ده تا تیکه کوچیک یخ تبدیل شده بودن، حساب ی یخ زده بودن و سرخ و بی حس شده بودن. دیگه هیچ امیدی هم به ذرت ها نبود.
ظرف ها را کنارم روی نیمکت پارک گذاشتم و دستام را محکم به هم می مالوندم و میسابیدم و با دهان گرمشون می کردم تا کمی دردی که به خاطر سرمای بی رحمانه ای که تو پارک بود از دستام کم بشه. مهلا بالاخره از دور پیداش شد، با کاپشنی بادی به رنگ سیاهی شب و کلاه و شال گردن کتونی به رنگ آسمون، البته آسمون های فصل بهار نه آسمون های تیر ه و ترسناک و دلگیر دی ماه.