کتاب باد ما را با خود برد نوشته طلا نژادحسن توسط انتشارات افراز منتشر شده است.
غروب، غریب است. خسته است. انگار که مسافری از راه دور، حالا رسیده به نوک کوه و میخواهد کَپهی مرگش را بگذارد. شاید که سرش روی همان جفت کفش کهنهی خودش قراری پیدا کند. غروب بوی تلخی میدهد. بوی انتها. برفها هنوز روی زمین، کثیف و تیره و لگد شده، کُپه کُپه، سوگواری میکردند. سر به هم داده. خواهرانی تنها در گذر بی کسی. تپههایی کوچک. چرک و تیره. گوشهی پرده را کنار زده و از آن بالا کوچه را و مثلثی از خیابان اصلی را میبیند. یک هفته است که دیگر نه برف میبارد و نه باران. خورشید، توپ نارنجی بسکتبالی است که توی آب کثیف کم عمقی غلت میخورد و میرود که پشت زیگزاگ این قوطیهای بلند گم و گور شود.