کتاب فصل پریشانی داستانی عاشقانه نوشته عاطفه اسدی است که در انتشارات متخصصان منتشر شده است.
با خواندن کتاب فصل پریشانی سفری میکنیم به زندگی دختری جوان که از خانوادهای ثروتمند است و به پسر پادویی که در حجره پدرش کار میکند، دل بسته است. اما ثروت و جایگاه خانوادگی او کجا و شغل ناچیز پادویی پسرک کجا.
این عشق که بیشتر به یک رسوایی شبیه است، زندگی را برای دخترک سخت کرده است و خواب و خوراک را از او گرفته است.... عاطفه اسدی با روایت یک عشق پر شور و هیجان، زندگی زیبایی را به تصویر کشیده است که هر کسی از خواندنش لذت میبرد.
پرده را کنار کشیدم و بار دیگر حیاط را از نظر گذراندم، هیچ خبری نبود، از پنجره فاصله گرفتم و چند بار سراسیمه طول و عرض اتاق را طی کردم.
چند روزی گذشته بود و من در بی خبری غوطهور بودم، دستم به هیچ جا بند نبود، از طرفی در این عمارت زندانی بودم و به دستور پدرم حق نداشتم پا به بیرون از عمارت بگذارم تا حداقل بتوانم خبری از او بگیرم. نکند آقا جانم، بلایی به سرش آورده باشد، از این فکر آشفتهتر شدم، باید میفهمیدم سیروان کجاست و چه بر سرش آمده وگرنه با این حالی که من داشتم حتماً روبه قبله میشدم، میترسیدم از آنچه واهمه داشتم به سرم آمده باشد
نمیدانم جرئت نمیکردم یا حیا مانع میشد از آقاجان چیزی بپرسم حتی نمیتوانستم دراین باره باکسی سخنی بگویم، زیرا دل باختگی دختری همچون من امریست نابخشودنی، آن هم عشقی که یک سرش پریزاد باشد دختر میرزا تقیخان تبریزی و سر دیگرش سیروان پادوی حجره پدرش، وای که رسوایی است وای که در مخیله اطرافیانم نمیگنجد.
حیران و پریشان در گوشهای از اتاق کز کرده بودم و نمیدانستم چه باید بکنم. بار دیگر کنار پنجره رفتم و به حیاط خیره شدم...