کتاب هملت به روایت تارکوفسکی اثر محمود صباحی بوده و چاپ آن توسط انتشارات افراز انجام شده است.
درباره تاثیر ادبیات نمایشی بر سینمای تارکوفسکی و تبلور شعری آن در پیکره تصویر، نباید ازخاطر برد که بسیاری از جستوجوها و تاملات ویژه تارکوفسکی در آثار تاریخی ادبی، مذهبی و هنری در پیدایی سینمای آن سهم داشتهاند. اما »هملت» به گونهای دیگر در آثار وی میدرخشد. او زندگی خود را با هملت سنجیده و دو بار خود را هملت خطاب کرده است. هملت آنچنان در تارکوفسکی تاثیر گذاشته که در تمام آثار وی به گونهای این شخصیت حضور داشته است.
او به کشف یک رابطه تنگاتنگ بین خود و هملت دست یافته است؛ احساسی کاملا مشابه در یک فضای مسموم. شوروی سابق، کاملا یک فضای سیاسی مسدود است که در آن همهچیز از طریق آدمکشی و بگیر و ببند، کنترل میشود. در تمامی آثار تارکوفسکی، شخصیتها همچون هملتاند و اخلاق به عنوان برآیند اجتماعی عقلانیت، به کار مناسبات زندگی گروهی میآید. این شخصیتها فرااخلاقی عمل میکنند و در جستوجوی دنیای دیگری هستند که به سوی آن فراخوانده شدهاند؛ آنجای دیگری که در یک جایی در همین جهان پنهان است.
کتاب هملت به روایت تارکوفسکی به بررسی تاثیر نمایشنامه هملت بر تارکوفسکی، نویسنده توانای روسی، اختصاص یافته است. از عناوین کتاب میتوان به تئاتر به مثابه پولیس، هملت به مثابه تارکوفسکی، و من یک سر در آفتابم اشاره کرد.
تارکوفسکی، سالها به هملت اندیشید تا آن را به روی صحنه بُرد و به قول آقای محمد صنعتی در کتاب زمان و نامیرایی در سینمای تارکوفسکی سالها در نقش هملت زندگی کرد و تا آخر عمر با هملت در گیرودار بود. چنانکه، گویی شخصیتها و مسائلِ سینمایِ تارکوفسکی، همان شخصیت و مسائلِ نمایشنامهی هملت است. در واقع ما باید در یک شمای کامل، جهاننگری هملت را در نظر آوریم و بعد در مورد این مسأله بحث کنیم. هملت در نظر من، یک فیلسوف و هنرمند توأمان است.
دقیقاً مانند تارکوفسکی؛ محاورات اصلیِ هملت بیشتر گزارهی فلسفی هستند، اما به زبان شاعرانه بیان میشوند. اینهمانی آن دو بیدلیل نیست، این شباهت در کلِ شخصیتهای محوری آثار تارکوفسکی وجود دارد که با اندک تأملی هوشمندانه شفاف و روشن میشود. در ضمن اینکه فراموش نباید کرد که در میانِ آثار و کاراکترِ هنرمندانِ بزرگ مرز چندانی وجود ندارد؛ چنانچه سینماگران شاعر، که حیثیت سینما محسوب میشوند، فیلمسازی نمیکنند برای امرار معاش و یا صنعتگری! آنها از ابزار سینما استفاده میکنند تا از طریق آن حقایق و مسائل خود را بیان کنند: اتوبیوگرافیِ سوبژکتیوِ فلینی در فیلمهایش، بهویژه در فیلمِ هشت و نیم که به موضوعِ مستقلِ فیلم بدل میشود، این مسأله را به درستی مینمایاند. هملت نیز برای بیان حقیقتِ خود از نمایش تلهموش استفاده میکند، اما او یک کارگردان و یا یک نمایشنامهنویس حرفهای نیست، هرچند از واسطهی تئاتر استفاده میکند تا آن دیدار روحیِ دهشتناکاش را بیان کند. تارکوفسکی نیز از مدیوم سینما استفاده میکند تا حقایق خود را بازگو کند. بیان آن حقایقی که به او سپردهاند و چندان هم از آن او نیستند و در حقیقت، از بینشی پیامبرانه سرشار شدهاند، حقایقی که هملت نیز به گونهای از آنها خبر میدهد.