امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
10,400
نظر شما چیست؟

گزیده ای از کتاب اینگرید، نازنین آلمانی

صبح به محضر رفت و طلاقنامه را امضا کرد. اینگرید روز قبل رفته بود. قراری که وکیل های آن ها گذاشته بودند. از محضر که بیرون آمد، غمزده بود. دانشکده نرفت.

 به فیروز، دوست و همکارش زنگی زد که پیش او برود، همراهش خاموش بود. تلفنِ خانه اش هم جواب نمی داد. پیش خواهرش، زری هم نمی خواست برود. چطور می توانست به او بگوید که نازنین از او طلاق گرفته.

روزی که با اینگرید به ایران آمده بود، مادر وخواهر به استقبالشان آمده بودند. مادر هنوز نرفته بود. عروس فرنگی اش را بغل کرد، می بوسید و گردنبند الماس را به گردنش آویخت. می گفت: هیچ وقت آن قدر خوشحال نشده بود. 

می گفت: هرکی خواست اسم خودش را صدا کند، من عروسم را صدا می کنم «نازنین، نازنین آلمانی. » اسم نازنین روی او ماند و فک و فامیل، نازنین خانم صدایش می کردند. خاطره ای شده بود برای اینگرید. می گفت هیچ وقت خودش را آن قدر عزیز و گُل سَرسَبد ندیده بود.

«انگار من دوباره به دنیا اومدم و روی من اسم گذاشتن، نازنین، آهنگش، تو گوشم خوش می آد. »


کتابشناسی ملی :
6188950
شابک :
‭978-622-9585-45-0‬
سال نشر :
1399
صفحات کتاب :
118
کنگره :
PIR8223‭‬
دیویی :
8‮فا‬3/62

کتاب های مشابه اینگرید، نازنین آلمانی