کتاب ماتی خان که داستانی در سال های ابتدایی حکومت پهلوی اول را بازگو می کند به موضوع اسکان قبایل ترکمن در منطقه مرزی حاشیه رود اترک و ایجاد ایستگاه های انتظامی مرزبانی در کنار آن ها اشاره دارد. این اتفاق با توجه به سابقه بد نیروهای نظامی دولتی در مواجهه با مردم این منطقه، این اتفاق برای آن ها خبری ناخوشایند به شمار می رود. ماتی خان که ریش سفید یکی از قدیمی ترین این قبایل است در مواجهه با این اتفاق باید واکنشی نشان دهد و همین مساله داستان را به پیش می برد.
عبدالرحمن اونق متولد سال ۱۳۳۸ در روستای خواجه نفس در ترکمن صحراست. وی سابقه فعالیت به عنوان معلم و نیز مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را در کارنامه خود دارد. از او پیش از این آثار مختلفی در ژانر داستانی از جمله راز خایرخوجه، آوای صحرا، حماسه گور اوغلی، در عمق شب های تار و… منتشر شده است که برخی از آن ها برنده جوایز متعددی در جشنواره های ادبی از جمله رشد شده است.
ماتی خان کلاه پوستی اش را که تا روی ابروانش پایین آمده بود، عقب تر گذاشت و با دستمال، عرق پیشانی اش را پاک کرد و گفت: نایب چیز دیگری هم گفت. او گفت ما را یک سال از دادن مالیات معاف می کنه اما در عوض خرج ساختن برج مرزبانی بر عهده ماست. نایب حتماً از روی حساب این کار را کرده. در هر صورت فرقی نمی کرد، اگر مالیات را معاف هم نمی کردند، باز هم مجبور بودیم خودمان ساختمان مرزبانی را بسازیم.
بعد نگاهش را به جوان ها دوخت و گفت: کار از فردا شروع می شه. ملاطاغی با صدای بلند صلوات فرستاد و به مردم اجازه داد که به خانه هایشان بروند. مردم، اندیشناک و مشوش به خانه هایشان برگشتند. ماتی خان به دیواره آق اوی تکیه داد و نشست. ملاطاغی بعد از رفتن همه، در کنار ماتی خان نشست و گفت: ان شاالله که طوری نمی شه.