مجموعه پنج جلدی همیشه قصهای هست اثر محمد میرکیانی با قصهها و افسانههایی از ادبیات کهن و عامیانه مردم ایران زمین به زبانی ساده و شیرین برای نوجوانان بازنویسی شده است، این مجموعه در انتشارات بهنشر به چاپ رسیده است.
در این مجموعه سعی شده است زبان کتابها به زبان گفتاری امروز نزدیک باشد تا آسان خوانده شود. در این قصهها، حکایتها و افسانهها از تلخی و شیرینیهای زندگی بسیار گفته شده است، هر چند شیرینی آنها بیشتر است.
فردای آن روز، وقتی شاده از خواب بیدار شد، دید آفتاب توی اتاق پهن شده است. خسته و کوفته بعد از چند بار خمیازه کشیدن، از جا برخاست. با چشمانی خوابآلود نگاهی به اطرافش انداخت؛ ولی از چیزی که دید، غرق تعجب شد؛ دو غلام عزیزش در خون غلتیده بودند و سرهایشان در گوشهای افتاده بود. از همه بدتر شمشیر آغشته به خون در کنار تخت بود. شاه بسیار ناراحت شد. به فکر فرو رفت و با خودش گفت: «شاید کسی با غلامان عزیز من دشمنی داشته و آنها را کشته؟ لابد شمشیر خونی من را هم کنار تخت گذاشته تا شناخته نشود.»
ولی با دیدن کوزههای شراب پی برد که غلامان به دست خودش کشته شدهاند. این بود که بنای گریه و زاری را گذاشت.