نظر شما چیست؟

معرفی کتاب بن بست شهریور

کتاب بن بست شهریور اثر محمدعلی گودینی، داستان پسر نوجوانی به نام امجد را روایت می‌کند که در تعطیلات تابستانی برای اینکه کمک‌خرج خانواده باشد، در مغازه‌ای به‌عنوان شاگرد کار می‌کند و این آغازی است برای پیش‌آمدهای گوناگونی که بر سر راه او قرار می‌گیرد.

گزیده کتاب بن بست شهریور

مدرسه دخترانه به فروشگاه نزدیک بود. بهناز و دیلی هر دو خواهر ناتنی، در دبستان فرحناز درس می‌خواندند. برگشتنی از نیمه راه مسیرشان جدا می‌شد. دیلی از آن طرف خیابان و از روبه روی فروشگاه صداقت می‌رفت بن بست شهریور. همیشه زیر چشمی داخل مغازه را می‌پایید.

دوست داشتم بدانم مادرش دنبالش می‌آید یا نه. اما ندیده بودم. گاهی به فروشگاه می‌آمد. اگر چیزی لازم داشت و اگر آقا صادق بود، پیش پدر می‌رفت و یواشکی حرف می‌زد. آقا صادق زیاد به دیلی اهمیت نمی‌داد. این جور وقت‌ها دلم به حال دیلی می‌سوخت! اما بهروز را دوست داشت. بهروز همیشه از مدرسه برگشتنی به فروشگاه می‌آمد. بستنی و آدامس و بیسکویت و آلوچه بدون اجازه پدر برمی‌داشت. آقا صادق گاهی پسر را می‌نشاندش روی صندلی و حرف می‌زدند. بر خلاف رفتارش با دخترها! بعد از سه ماه هنوز لیلا خانم را ندیده بودم.

حتی یک مرتبه به فروشگاه پا نگذاشته بود! نمی‌دانستم هووها به خانه یکدیگر رفت و آمد دارند یا نه. با دیدن بچه‌ها می‌افتادم یاد باجناق‌هایی که شریک بودند. ابراهیم آقا را به جای لیلا خانم می‌گذاشتم که بیشتر وقت‌ها در ورامین بود. هر موقع هم تهران بود، دیر به مغازه می‌آمد و زود هم می‌رفت! ملیحه خانم اما هر هفته به فروشگاه سر می‌زد. گاه احوالی هم از عزیزجان می‌پرسید. هووی بزرگ در ذهنم آقا اسماعیل بود. از سر کنجکاوی، یک شب مشابهت باجناق‌ها و هووها را توی خانه گفتم. عزیزجان خیلی خندید.

ولی آقام با ضرب‌المثلی جواب داد: «هر کجا محرم شدی، چشم از خیانت باز دار. ای بسا محرم که با یک نقطه مجرم می‌شود!» از ضرب‌المثل آقام خیلی سر در نیاوردم. اما عزیزجان از گفته آقام کنجکاو شد و گفت: «امجد شاگرد مغازه‌ای که بیشتر نیست. این چه ربطی دارد؟!».

صفحات کتاب :
۸۰
کنگره :
‏‫‭PIR۸۱۹۲‬‬
دیویی :
‏‫‭۸‮فا‬۳/۶۲‬‬
کتابشناسی ملی :
۹۵۳۳۵۱۳
شابک :
978-622-8229-05-8
سال نشر :
1402

کتاب های مشابه بن بست شهریور