کتاب الجمل بازنویسی روایی و مستند کتاب «الجمل» شیخ مفید است که به اثبات حقانیت ولایت و امامت حضرت امیرالمومنین علی(ع) بر اساس منابع اهلسنت می پردازد. دربارۀ جنگ جمل که نخستین درگیری و کشتار میان دو گروه از مسلمانان است و در آن ـ به اختلاف روایات ـ 15 تا 25 هزار تن از دو گروه کشته شدند، کتابهای زیادی نوشته شده است. با مراجعه به فهرست ندیم به راحتی میتوان با یازده مؤلف آشنا شد که کتابی به نام «جمل» نوشتهاند و طبیعی است که بررسیکنندگان جنگ جمل نیز آن را از دیدگاه خود تجزیه و تحلیل کنند. همچنین موضوع «خروج و قیام بر ضد امام عادل و حاکم» از نظر فرقههای مختلف، متفاوت است. مسئله دیگر اینکه، گرفتاری مسلمانان در جنگ جمل دشوارتر از موارد دیگر است، زیرا در مورد حضرت امیر(ع) تمام فرقههای مسلمان (غیر از خوارج) متفقند که ایشان در زمرۀ خلفای راشدین (ابوبکر، عمر و عثمان) و پیشوایان عادل مسلمانان است و خروج بر آن حضرت را نمیتوان موضوعی ساده فرض کرد. کتاب الجمل نتیجۀ تلاش برای بازنویسی روایی و مستند کتاب «الجمل» شیخ مفید است. شیخ مفید در کتاب «الجمل» نقطۀ محوری مباحث را اثبات حقانیت ولایت و امامت حضرت امیر(ع) بر اساس منابع اهلسنت قرار داده است. به نظر شیخ مفید بر همین اساس، مقابله با امام بعد از بیعت با ایشان امری خطا بود. شیخ همین موضوع را با تکیه بر منابع اهلسنت، مبنایی برای روایت جنگ جمل قرار داده است.
مطالب کتاب شیخ مفید به شدت پراکنده و حاوی انواع مطالب کلامی، روایی و حتی فقهی است. شیخ مفید در همین مسیر گاهی از یک موضوع یا ماجرا، چندین روایت ارائه کرده است. بدین روی، در بازنویسی این کتاب تلاش شده تا با حذف برخی موضوعات و به هم ریختن تقدم و تأخر مطالب برای ایجاد خط روایی، به یک کُل منسجم حول محور جنگ جمل، پیشزمینهها، علل و نتایج آن بر اساس کتاب شیخ مفید برسیم. کتاب الجمل با تلاش آزاده جهاناحمدی در انتشارات شهید کاظمی به چاپ رسیده است.
همه چون شترهای مست و سرگردان و سرگشته، در جست وجوی پسر ابوطالب بودند تا با او بیعت کنند. مردم گویی تازه چشم و دلشان به حضور علی مرتضی آگاه شده بود. پس از جستوجو و طلب بسیار، او را یافتند و در حضورش جمع شدند و پیشنهاد بیعت کردند و از او خواستند که بعد از این همه ماجرا و قیل و قال، افسار حکومت و تدبیر زندگی شان را دست گیرد.
علی بیمیل و رغبت در برابر پیشنهاد آنان گفت: «کسی دیگر غیر از مرا جستوجو کنید.»
جماعت در بهت و سکوت از پاسخ پسرِ ابوطالب فرو رفت. در آن جمع انبوه، از یاران علی مردانی چون عمار یاسر، ابوالهیثم بن التیهان، رفاعۀ بن أبیرافع و غیر اینها هم حاضر بودند. پس از مدتی سکوت و نجوای ناامیدانۀ مردم، مردی از آن جمع گفت: «ای علی! میبینی که کار امت به ذلت و تباهی کشیده است. تو دیدی که عثمان چه کرد و به سبب مخالفتش با قرآن و سنت، بر سر او چه آمد.» سپس ملتمسانه ادامه داد: «اکنون دست دراز کن تا با تو بیعت کنیم، تا کار این امت که به تباهی کشیده شده، اصلاح شود.»
علی باز هم نپذیرفت و فرمود: «شما دیدید که با من چگونه رفتار شد و اندیشه و روش این مردم را هم می دانید. مرا به این جماعت نیازی نیست.»
مردی دیگر فکری به ذهنش خطور کرد. پس روی به انصار کرد و گفت: «ای جماعت! شما انصار خدا و رسول خدایید و خداوند شما را با وجود پیامبر، گرامی داشته است و فضل علی و سابقۀ او در اسلام و قرب و منزلت او را نزد پیامبر می دانید و اگر او خلیفه شود، برای شما خیر را بنا خواهد گذاشت.»
مرد به گمانش رسید با ترغیب انصار، آنان اصرار بر علی را شدت دهند تا او تحت این اصرار، درخواست خلافت را بپذیرد.