کتاب تلخ و شیرین از اسارت، اثر سیدحسن منتظرین؛ مجموعهای از خاطرات آزادگان جنگ تحمیلی است تا قدمی برای شناخت مظلومیتهای فرزندان غیور این مرز و بوم باشد. هنر زندگی در چگونگی استفاده از داشتهها و فرصتها، خصوصا در زمان بحرانها است.غم و غصه و شادی و نشاط لازمه هر جامعهای است. اما در اردوگاههای یأسآور اسارت این عناصر رنگ و بوی دیگری داشت. چرا که فرزندان سلحشور خمینی از کمترینها برای حفظ روحیه و ایمان خود بهترین بهره را میبردند. رسالت این اثر تبیین و معرفی گوشهای از این خلاقیتها است، که میتواند برای نسلهای امروزی راهگشا باشد. در این مجموعه بیش از ۱۵۵ خاطرهی تلخ و شیرین از زبان ۳۴ نفر از آزادگان و نیز چند کتاب جمعآوری شده که هر خاطره دارای عنوانی مستقل و بر اساس حروف الفبا تنظیم شده است.
در اردوگاه عنبر فردی داشتیم بهنام محمدرضا قریشی اهل بیدگل کاشان. ایشان زمانی که اسیر شد در اثر موج انفجار به کلی حافظهاش را از دست داد. حتی در شنوایی و درک او هم اختلال ایجاد شده بود. ولی با این همه رو به قبله میایستاد و نمازش را به طور کامل و صحیح میخواند. او حتی اسم مادر و خواهرش را هم نمیدانست. حاج آقا ابوترابی میگفت: محمدرضا هیچ وقت شکست نمیخورد. خیلی با او کار کردیم تا به تدریج نام نزدیکانش را به یاد آورد. مدتی بعد چیزهای دیگری هم یادش آمد. یکی از کارهای او این بود که آشکارا به صدام و عراقیها فحش میداد. چندی گذشت و من به خاطر خونریزی و ناراحتی معده به بیمارستان شهر منتقل شدم. وقتی در بیمارستان بودم محمدرضا را هم آوردند و در اتاقی بستری کردند. او در بیمارستان هم با فریاد میگفت: الموت الصدام. ولی موقع نماز که میشد وضو میگرفت و رو به قبله میایستاد و قشنگ نماز میخواند. این طور هم نبود که نقش بازی کند. چون در چند ماهی که با او بودیم، همیشه همین طور بود.. .