امتیاز
5 / 0.0
نصب فراکتاب
مطالعه در کتابخوان
8,000
نظر شما چیست؟

میان گریه می خندم

خاطرات یاور نورالله زاده

پاییز بود. جنگ تازه شروع شده بود. اطرافیان می گفتند تا او دور ه ی سه ماهه ی آموزشی را بگذراند، جنگ تمام می شود. مادرش با همین امید که جنگ خیلی زود تمام خواهد شد پسرش را راهیِ خدمت سربازی کرد. خواهرانش هم که برادر کوچک شان را مانند مادر دوست داشتند به بَدرقه اش آمدند. یاور که همیشه آرزو می کرد به سربازی برود حتی تصور هم نمی توانست بکند که آغاز دوره ی سربازی او با آغاز جنگ یکی شود. او به همراه دو نفر از دوستانش، علی جان و زکی الله که پسر عمو بودند و هم باید به خدمت سربازی می رفتند؛ به سرعین رفتند. آنجا به آن ها گفتند: «شما را به مشگین شهر اعزام خواهند کرد.» خوشحال شدند. با خودشان گفتند: «خیلی خوب شد مشگین شهر نزدیک است و این شانس ماست.» آن ها را از سرعین به نیر فرستادند و از نیر به اردبیل. ***

صفحات کتاب :
159
کنگره :
PIR8362
دیویی :
8‮فا‬3/62
کتابشناسی ملی :
5877547
شابک :
978-622-6919-04-3‬‬‬
سال نشر :
1398

کتاب های مشابه میان گریه می خندم