من به خاطر این که خدایم چشم هایم را مواظبت کرده است، خیلی خوشحالم.
به خاطر این که می توانم بیش تر از همه به وجود بدون شریکش نزدیک بشوم، خیلی خرسندم.
به خاطر ندیدن همان ها که برای چشمانم کم است، به خودم می بالم.
نفس عمیقی می کشم تا جریان زندگی مثل حرارت خورشید، وجودم را آکنده کند. چنانچه قبل تر از آن هم لبالب از این موهبت شیرین گشته بودم.
بگذار سختی های خشمگین، بیشتر بیایند. من قهرمان تمام دنیایشان هستم. نمی دانند در انتظار من، لبخند مهتاب، مهربان و عشق ورز همراهی ام می کند.
نظر دیگران //= $contentName ?>
به نام خالق زیبایی ها.. سلام. خدا قوت. قبلا این کتاب را خواندم و از خواندنش لذت بردم. دوباره مرور کردم.. ا...