کتاب از اهواز تا لولان مجموعه روزنوشت های شهید مصطفی جعفرپوریان است که به همت مجید جعفرآبادی از دوستان و همرزمان شهید، گردآوری شده است.
آغاز این دست نوشته ها در روزهای مقدمات اعزام به جبهه مصطفی در پاییز ۱۳۶۲ و پایانش زمستان سال ۱۳۶۴ است. در انتهای کتاب از اهواز تا لولان هم تصاویری از این شهید بزرگوار در جمع شهدا و خانواده و دوستانش می بینید.
مصطفی یکی از بچه های مدرسه ای خوش سیرت و خوش سیما بود که او را اولین بار در پاییز ۱۳۶۲ در گردان تخریب قرارگاه کربلا در اردوگاه شهدای تخریب دیدم. قصه آن گردان و جاگیر شدن آن از سال ۶۲ در اردوگاه کتاب جداگانه ای می طلبد، برای ادای دین به بیشتر از ۱۵۰ شهید گردان؛ اما از سر ارادت به مصطفی که دوست عزیز من بود و در این سال های فراق نام و یادش در دل و جانم زنده است دست نوشته هایش را سرو سامان دادم تا یکی دیگر از اسناد شهدای دفاع مقدس در منظر قرار گیرد، با این توضیح که:
- رو نوشت یا حتی خاطره نگاری در میان رزمندگان رایج نبود ( که جای افسوس بسیار دارد) لذا به یادگار ماندن چندین دفترچه یا سررسید یاداشت های این شهید عزیز تامل برانگیز است. بویژه آنکه آغاز این نوشته ها در روزهای مقدمات اولین اعزام در پاییز ۶۲ بوده است.
- در تایپ مطالب، جملات و کلمات شهید عیناً ذکر شده، لذا وجود برخی اغلاط طبیعی است و حتی الامکان نقطه و ویرگول هم اضافه نشده است.
- برخی اسناد و احادیث و ... هم که مناسبتی با روز نوشت ها ندارند، به عنوان دست نوشته های شهید در لابه لای مطالب آمده است.
- شهید عزیز ملاحت وشیرینی خاصی در کلامش داشت که در لابه لای نوشته های او نمود یافته است.
- در تمامی صفحات اولیه، مطالب با بسمه تعالی شروع شده بود که برای پرهیز از تکرار حذف شده است.
- تعداد زیادی از نام هایی که در لابه لای مطالب ذکر شده اند قبل از شهادت مصطفی یا بعد از او به شهادت رسیدند که حتی الامکان در پاورقی ها به آن ها اشاره شده است.
- در خلال ده ها صفحه یادداشت، به ندرت ذکری از خود ولی به دفعات از دیگران به بزرگی یاد کرده است. در حالی که مصطفی در همان روزهای اول اعزام کاملا در بقیه نیروهای اعزامی متمایز و حتی گاهی امام جماعت گردان بود.
- پا ورقی های مطالب، حاصل یادداشت های آرشیوی این حقیر و مساعدت یادگاران آن گردان نورانی است و در برخی موارد هم با همه تلاش هایی که انجام شد اطلاعات درخوری کسب نگردید. همنشینی با اصحاب سید الشهداء (ع) رزق و روزی این شهید عزیز و دیگر شهدای گردان تخریب، به ویژه فرمانده محبوب آن شهید علیرضا عاصمی باد.
صبح زود در کف زمین آسایشگاه بیدار شدم و نماز را خواندم و بعد از آن آمدیم به نمازخانه و بعد از کمی رفتیم به آشپزخانه صبحانه را خوردم و بعد از مدتی با یک ماشین تویوتا به اتفاق همه بچه ها رفتیم به اهواز که وسط راه بیشتر بچه ها پیاده شدند و بعد از کمی گشت و گذار ما به راننده گفتیم که مارا به محل برگزاری نماز جمعه ببرد او هم همین کار را کرد و ما را به آنجا برد و ما هم وارد پارکی که محل برگزاری نماز جمعه بود شدیم و وضو گرفتیم و رفتیم صف اول نشستیم و بعد از سخنرانی یک روحانی امام جمعه اهواز یعنی موسوی جزایری آمد و به ایراد خطبه ها پرداخت