کتاب بیوتن، به نویسندگی رضا امیرخانی (رمان با موضوع دفاع مقدس) می باشد، که توسط انتشارات علم، روانه بازار کتاب شده است.
کتاب بیوتن داستانی رزمنده ای به نام ارمیاست که با یکی از دوستانش به نام سهراب قرار میگذارند که با هم شهید شوند. ارمیا هر هفته سهشنبهها به سراغ دوست شهیدش سهراب میرود. در آنجا با دختری به نام آرمیتا آشنا میشود. ارمیا بعد از دیدار آرمیتا فکر میکند که او همان نیمه گمشده خویش است.
در یکی از همین ملاقات ها، در روز عید فطر در همان قبرستان با هم قرار ازدواج میگذارند. اما آرمیتا به آمریکا سفر میکند. ارمیا مجبور به سفر می شود. در آنجا داستانهای ارمیا شروع میشود. داستان یک بچه رزمنده در نیویورک.
رمان بیوتن در چند جشنواره برگزیده گردیده است. مانند: جشنواره 20 سال آثار دفاع مقدس، جشنواره مهر و جشنواره دفاع مقدس.
شخصیتهای داستان بیوتن، در چند طیف طبقهبندی میشوند، بخشی از آنها ایرانیانی هستند که به آمریکا سفر کرده و در آنجا زندگی میکنند. دسته دوم عربهایی هستند که به آمریکا مهاجرت کرده اتد و دسته سوم آمریکاییهایی که در نزدیکی آنها اقامت دارند.
در اینجا داستان رنگ و بوی سیاسی به خود میگیرد.
ارمیا به دلیل برگزاری جشن مذهبی در آمریکا و همچنین خودکشی یکی از دوستانش توسط پلیس امنیتی آمریکا دستگیر میشود.
در حقیقت داستان جنگ سنت و مدرنیته است. هرچه در داستان بیشتر جلو میرویم، میبینیم که این دو نیمه به یکدیگر نزدیک میشوند تا جایی که ارمیا میگوید: «فکر میکنم
دو نیمه سنتی و مدرن هر دو یک چیزی میگویند اما با دو زمان متفاوت.»
بچهها از سر صدای من بیدار شده بودند. سهراب با لنگ دور گردنش چشمهایش را میمالد و به بچهها میگوید:
_عجب تیاتری شد!
بعد هم یک اسکناس نوی ۲۰ تومانی از جیب پشت نشانه ی سپاهش در میآورد و به زن تعارف میکند.
_آبجی! میخواهم بریزی ش بیرون این داداشمان را. بدجوری توی خودش است.
زنک پول را میگیرد و فرو میکند زیر شال دور کمرش. میخند و میگوید:
_بد عاشق میشوی، اما عاشق بد نشو! توی این همه سرباز تو یکی رفتنی نیستی. عمرت دراز است... او که میخواهی ش هم عجب خطی دارد. دراز! بزنم به تخته! به اندازه عمرت...
سهراب میگوید:
_بادا بادا مبارک بادا انشاالله مبارک بادا!
زنک بیتوجه به سهراب میگوید:
_ببین سه خط دارد این کف! خط زمین، خط هوا، خط دریا... خط زمین ت خیلی عمیق است. یعنی عمرت دراز است.
این خط دریا هم مال همانی است که میخوای ش. بهش میرسی، سپیدبخت میشوید و برای یک عمر کنار هم میمانید. این خط هوا هم برمیگردد به یک جای دور...
سهراب یکو میزند زیر خنده...
_های نمان علی! اگر ماندنی بودی فال ت را میگرفتم که اینجور خوشمزگی نکنی. سهراب سرشو می اندازت پایین و به فکر فرو میرود.
_زن کش شدیم!
از کجا پیدایش زنک فالگیر چادر به کمر؟! چهارشنبه ای بود و داشتیم با آرمیتا حرف میزدیم. راجع به مرگ و زنده گی...
دل نمیدادیم و قلوه نمیگرفتیم. از مرگ دور میشدیم و به زنده گی نزدیک. خلاف طبیعت. شاید برای همین بود که سهراب ساکت شده بود. به جای آرمیتا به سهراب نگاه میکردم. به چهره زیر شیشهاش، توی قاب آلومینیومی پشت قبر.
تصویر ساکت سهراب شروع کرد به تکان خوردن و پوست تیره دست حنا بسته فالگیر روی شیشه را گرفت...
برای خرید کتاب بیوتن، بصورت چاپی با تخفیف به اپلیکیشن فراکتاب مراجعه کنید.
مشخصات رمان یادت باشه در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | علم |
نویسنده: | رضا امیرخانی |
تعداد صفحه: | 480 |
موضوع: | داستان ایرانی |
قالب: | چاپی |