کتاب دریادل، اثر مریم قربانزاده؛ دریایی از درد و دلهای همسرانه و مادرانه است که به روایت زندگی فاطمه دهقان همسر فداکار شهید ابوالفضل رفیعی میپردازد.
سوژههای متنوع، دیالوگهایی با لهجهی مشهدی، ترسیم فضای اوایل انقلاب و شیرینیها و سختیهای آن زمان، جذابیت کتاب دریادل را چند برابر کرده است.
راضیاش کردند. اگر آقام بود که اجازه نمیداد؛ حرفش یک کلام بود. امکان نداشت به وسوسه «دوره و زمانه عوض شده» کوتاه بیاید. اما داداش رضا راضی شد. مادرم و زن آقام و خاله جان کوتاه نیامدند؛ گفتند: «حرف بیربطی نمِزنن؛ پای یک عمر زندگی در میونه. گذشت او زمان که ندیده و نشناخته بعد از جاری شدن خطبه، چشم دختر و پسر به هم میافتاده و وقتی مِفهمیدن طرف کور یا کچل و لوچه که کار از کار گذشته بوده.» من گوشه اتاق نشسته بودم. نه «ها» میگفتم و نه «نِه». اصلا از بس دست و پایم میلرزید، دلم میخواست داداش رضا هم چنان بگوید «اگه بابا بفهمه، مو چه جوابی بدُم؟ وقتی برگرده و ماجرا رِ بشنوه، چی مِگه؟»، اما او هم سری تکان داد، یعنی «باشه، قبول». فهمیدم که باید برای این یکی سینی چای دست بگیرم و ببرم.
پیراهن و شلوار راه راه نارنجی را که زیردست ملوک خانم دوخته بودم، از روی میخ برداشتم و پوشیدم. اول خودش و راویشان، ننه محمود، آمدند. مادرش بعدا رسید. مثل اینکه خودش رفته بود خانه ننه محمود و گفته بود «برِم. تا وقتی ما برسم، مادرم هم مِرِسه». ما نمیدانستیم که وقتی از فلکه آب میآمده، روی پل سنگی زمین خورده و پیراهن فیروزهای و عبایش خاکی شده و مجبور شده برود خانه ننه محمود و عبا و عمامه شوهر او را بگیرد.. .
نظر دیگران //= $contentName ?>
روایت زن اول شهید است....