کتاب فرشتهای در تانک اثر هادی خورشاهیان رمانی زیبا و هیجانی، از پسر نوجوانی روایت میکند که در روز تولد چهارده سالگی ماجرایی عجیب، زندگیاش را تغییر میدهد. اگر دنبال هیجان هستید و به شبح اعتقاد دارید خواندن این رمان جذاب را به شما پیشنهاد میکنم.
شاید حتی برای خودم هم عجیب به نظر برسد که در آن موقعیت بودهام، چه برسد به دیگران، ولی من واقعا یک شبح بودم. شبحی در بیداری. شبحی در خواب. شبح یک خواب. یا شاید هم شبح یک بیخوابی.
این سرگردانی بین چه چیزی بودن، در آن شرایط سنی، واقعا غیر قابل تحمل بود. برای پسر پانزد هسالهای که تازه وارد بحران دوران بلوغ شده است، بدترین چیز ممکن همین سرگشتگی بود. میدانستم شبحم، چون هیچ عکسی از من توی آلبوم خانوادگی خانوادهی سامیر نبود. خانوادهی سامیر خانوادهی عجیب و غریبی بودند که در روستایی در دامنهی کوه زاگرس زندگی میکردند.
در روستای کاها، غیر از خانوادهی سامیر هیچ خانوادهی دیگری زندگی نمیکردند و همهی نود و نه خانهی دیگر، خالی از سکنه بود. من دقیقا روز تولد چهارده سالگیام متولد شدم. یعنی روزی که ناگهان متوجه حضور خودم شدم، دیدم انگار از یکجایی که نمیدانستم کجاست؛ میدانم دقیقا چهارده سالهام و آن روز هم دقیقا روز تولدم است.. .