کتاب ذوالشهادتین امام، نوشتۀ محمدحسن روزیطلب می باشد و انتشارات شهید کاظمی آن را منتشر کرده است. این اثر، برش هایی از خاطرات و اسناد مبارزات حضرت آیتالله مصباحیزدی است و به مقطعی از زندگی و خاطرات استاد از تولد تا سال 1368 پرداخته است. ذوالشهادتین امام فتح بابی است در حوزۀ تاریخنگاری انقلاب و شخصیت هایی که جزو عناصر مهم انقلاب بودهاند.
آیتالله مصباح یزدی، مجتهد، استاد فلسفۀ اسلامی، مفسر، بنیانگذار و مدیر مؤسسۀ آموزشی و پژوهشی امام خمینی و رئیس شورای عالی مجمع جهانی اهلبیت (علیهمالسلام) است. کتاب ذوالشهادتین امام، متنی عاطفی در تجلیل از مقام مرحوم آیتالله مصباح نیست. این کتاب، اثری تاریخی و مستندنگارانه است به قصد مقابله با تحریف تاریخ و خدشه به چهره و جایگاه او. دوست و دشمن منصف در عیان و نهان میدانند که شخصیت او در طول دهههای متمادی تا چه میزان مورد ظلم، حمله و بغض و غضب کسان و ناکسان قرار گرفت.
این ظلمی بود که دشمنان او که در حقیقت دشمنان و مخالفان اندیشۀ اصیل انقلاب اسلامی بودند، هم به ایمان و اخلاقِ داشته و نداشتۀ خودشان روا داشتند و هم به انقلاب اسلامی و سهمگینتر از همه به معرفت دینی و اندیشۀ اسلامی؛ بیخبر و بی اعتنا به این حقیقت که «ان الله یدافع عن الذین آمنوا». کتاب ذوالشهادتین امام کوششی است برای نشان دادن دغدغهها، مبانی، نگرش ها، بصیرتها، پیشبینیها و نیز سابقۀ انقلابی و مبارزاتی آیتالله محمدتقی مصباح یزدی بر اساس گزارشی بیواسطه و مستند از زبان خود او؛ با این امید که برای تحلیلگران و اهالی پژوهش سند و منبعی مفید و قابلاستناد و نقد و نظر باشد.
من از اول که مشغول درس طلبگی شدم، دوست داشتم از سایر معلومات هم بهرهای داشته باشم و آن وقتها جز علم دوستی و غریزۀ کنجکاوی و حقیقتطلبی انگیزۀ دیگری نداشتم. از این رو، سعی میکردم غیر از آنچه در دروس طلبگی میخوانم، چیزهای دیگری هم کسب کنم. یادم است آنزمان که یزد بودیم و مقدمات و سطوح میخواندم، آقای «محققی رشتی » کلاسی تشکیل داده بودند. ایشان بعداً از طرف آقای بروجردی به آلمان رفتند، ولی قبل از رفتن به آلمان، در یزد ساکن بودند.
ایشان کلاسی تأسیس کردند و دروس مختلط دینی و غیردینی از قبیل فیزیولوژی، فیزیک و شیمی و از این قبیل را تدریس میکردند. من هم برای بهره بردن، در کلاس ایشان شرکت میکردم که شاید هنوز مقداری از درسهای ایشان را داشته باشم. مدتی هم نزد ایشان زبان فرانسه خواندم. ایشان در یزد فرانسه درس میداد. آقای محققی ظهرها در مسجدی نماز میخواند. ما هم با اینکه راهش خیلی دور بود، برای نماز ایشان میرفتیم. بعد از نماز گاهی در مسجد و گاهی در راهروی منزلشان چند دقیقهای برای ما درس فرانسه میگفت. البته چندان پیشرفت نکرد؛ چون اینطور کلاسها که بعد از آن همه خستگی در راهروی منزل تشکیل شود، پیشرفتی ندارد، ولی من حتی این فرصت را از دست نمیدادم تا معلومات دیگری کسب کنم. بعضی علاقه داشتند که دروس عربی و دینی بخوانند. ما هم متقابلاً از درس انگلیسی یا دروس دیگر ایشان استفاده میکردیم.