کتاب سیاح زندگینامه داستانی شهید مدافع حرم سعید سیاحطاهری به قلم شیرین زارعپور در انتشارات روایت فتح منتشر شده است.
کربلای ۵ میتوانست میعاد شهادتش باشد، ولی بنابر مصالحی که «منهم من قضی نحبهُ» نشد و درست بعد از ۲۹ سال در همان تاریخ و همان ساعت، وعده دیدارش با معشوق رسید.
سیاح را میگویم؛ شهید سعید سیاحطاهری. او که هرجا لازم بود صادقانه وارد عمل میشد. وظیفه شناس و مسئولیتپذیری که دل از سفر به آمریکا و ادامه تحصیل و زندگی راحت شست و با برادر و خواهرهایش نرفت. روی خاک وطنش نفس کشید و توان خرج کرد. تا تیر و ترکش بود و سایه سیاه جنگ بر سر شهرش افتاد و گل کوچکهایشان را به پرده خاطره سنجاق کرد، وسط میدان کارزار آمد، بیهیچ ترس و واهمه. جنگید و جان باخت، آنهم بارها و بارها. چشم پروازکرده و بدن پرترکشش او را بعد از جنگ هم از مردمش جدا نکرد. سنگر فرهنگ را که کمبار دید، با جان و دل وسط میدان آمد. ده سال کاملاً سازمانیافته با هنرمندان، نویسندگان، کارگردانان و … برای کار فرهنگی به مناطق مختلف سفر کرد و برای معرفی دفاع مقدس به کودکان و نوجوانان تلاشی بیدریغ نمود.
این کتاب زندگی پرماجرای فرمانده دفاع مقدس، رزمنده عرصه فرهنگ و هنر، محبوب دل هرکس که او را میشناخت و شهید مدافع حرم در خانطومان سوریه، سعید سیاح طاهری است. از رادیو آبادان و تشکیل بسیج عشایر و دفاع از شهر گرفته تا شرکت در عملیاتها، آموزش موشک و شکارچی تانک بودن و… و در آخر دفاع از حرم، همه و همه در این کتاب بیان شده است. صد ساعت مصاحبه حاصل تلاش چند محقق تلاشگر که به قلم شیرین زارعپور به کلمه تبدیل شده تا یاد و نام پرآوازه سیاح در کتابی به نام سیاح برای همیشه جاوید بماند.
عملیات به پایان رسیده بود. منطقه آرام شده بود و پیکرهای شهدا مثل شقایق وسط این دشت، پخش بود. میگفت یک ماشین لندکروز برداشتم و با دو تا از بچهها رفتیم و این پیکرها را برمیداشتیم و میگذاشتیم عقب وانت. خون شهدا همینطور از پشت لندکروز میریخت. ماشین را از پیکر شهدا پر کرده بودیم و رفتیم جلوی دژبانی. دژبان پرسید: پشت ماشین چی داری؟ گفتم: سرباز امام زمان!