کتاب عبای گچی؛ شامل گوشهای از خاطرات شفاهی حجتالاسلام حسین قدوسینیا از دوران تحصیل و تبلیغ ایشان که به قلم زینب علیاشرفیزکی و از سوی انتشارات راه یار عرضه و روانه بازار نشر شده است.
در مقدمه از زبان نویسنده میخوانیم: صیرورت و شدن، همیشه برای من جذاب بوده است. مثل کاملشدن پازلی که تکههایش را بهتدریج بگذاری کنار هم و لحظهبهلحظه از هویت پیداکردنش حظ ببری. هرچه متن مصاحبههای پیادهشده را جلو میروم، این لذت قدیمی دوباره در من زنده میشود. حالا دارم جواب «علت انتخاب این سوژه چه بود؟» را میگیرم. جوابم چیزی بیشتر از آن بود که در جلسۀ کوتاه اولیه شنیدم: «دفتر تبریز کار تاریخ شفاهی رو با تمرکز بر موضوع فرهنگ و هنر شروع کرد. طبیعتاً حاجآقا قدوسی بهخاطر سابقۀ بلند تبلیغی و فرهنگیشون، جزو اولین و مهمترین سوژههای ما بودن.» مصاحبۀ هر جلسه، من را با آدمی مواجه میکند که آنبهآن دارد صیرورت را تجربه میکند و با هر تجربه، بُعد جدیدی از شخصیتش شکل میگیرد و جلو میرود.
«جلو میرود» مناسبترین فعل است برای زندگی این آدم. یک لحظه رکود ندارد، یک لحظه نشستن یا برگشت به عقب هم. شاید آهنگ قدمهایش همیشه یکنواخت نبوده باشد؛ اما موزون است، پیوسته و جریانساز. همیشه رو به جلو است، با نگاهی دقیق و تیز. طوری که از هیچ تغییری در پیرامونش غافل نمیشود. هر پدیدۀ جدید و مدرنی را به چشم یک فرصت میبیند برای کاری که عاشقانه سالها پیاش رفته است: تبلیغ. میخواهد دستگاه اسلاید دهۀ پنجاه باشد یا پاورپوینت، موشنگرافی و تکنولوژی کامپیوتری، یا سایت اینترنتی، شبکههای اجتماعی، فیلم یا خودکار لیزری یا حتی عروسک.
کلاسهای عقاید و اخلاق با من بود؛ اما برای مباحث سیاسی، کلاس و درس مجزا نداشتیم. من حرفم را لابهلای همین درسها میزدم یا وسط نماز جماعت اردوها که با من بود. توی کلاس وسط بحث اخلاقی یک جمله اشاره میکردم و رد میشدم: «الان ما هرچه داریم از خون پاک همین شهداست» و تمام. فرایند تربیت همین است. وقتی از اول اردو با بچهها بازی میکردم و قاطی مسابقۀ فوتبالشان میشدم، یخ بینمان آب میشد.
بعد از نماز که به روح امام و شهدا صلوات میفرستادم و برای سلامتی رهبری دعا میکردم ،صدای بلند آمین و تکبیر بعد از نمازشان حرف داشت؛ یعنی که مطلب منتقل شده است. لازم نیست که حتماً کلاس باشد. مخصوصاً اگر فکر کنی بین مخاطبهایت کسانی هستند که اگر مستقیم حرف بزنی، دافعه داشته باشد یا مثلاً از خانوادهای هستند که نگذارند بچهشان چنین کلاسهایی بیاید.