کتاب درعا به قلم هاجر پور واجد، زندگی نامه و خاطرات شهید مدافع حرم حسن غفاری را که در سال 1394 و در منطقه ی درعای سوریه به مقام شهادت نایل شد، به تصویر می کشد.
حسن غفاری در سال 1361 و در منطقه شهرری تهران متولد شد. روحیه مذهبی و وطن دوستی از همان دوران کودکی در او نمودار بود. غفاری در سن 24 سالگی ازدواج کرد و صاحب دو فرزند به نام های مهلا و علی شد. او با هدف حمایت از مردم بی گناه سوریه به جبهه های جنگ این کشور رفت و در سال 1394 به شهادت رسید.
این کتاب به تمام کسانی که به حوزه ی ادبیات پایداری، جنگ و زندگی نامه علاقه دارند، توصیه می شود.
در بخشی از کتاب درعا می خوانیم:
حسن رفت اول راهنمایی. مدرسه صدوق ثبت نامش کردم. کارنامه آن سال را که گرفت، کم کم زمزمه می کرد که دوچرخه می خوام. پدرش هم شرط کرد که اگر کارنامه امسالت هم خوب باشه، برات دوچرخه می خرم. کارنامه دوم راهنمایی اش را که گرفت، پدرش به قول خودش وفا کرد و برایش دوچرخه خرید. صبح که از خواب بیدار می شد، صبحانه می خورد و می رفت توی کوچه یکی دو ساعتی دوچرخه سواری می کرد. بچه هایی را که دوچرخه نداشتند، صدایشان می کرد و ازشان می خواست که سوار شوند. بعضی ها غرور داشتند و قبول نمی کردند. مدتی نگذشته بود که گفت:
بابا، دوچرخه را پس بده.
باباش پرسید:
چرا پسش بدم؟! مگه دوستش نداری؟! مگه به خاطرش دو سال صبر نکردی؟!
بعضی از بچه ها دوچرخه ندارند. وضع مالی خوبی هم ندارند که بخرند. سوار دوچرخه من هم نمی شن. نمی خوام. ببرید، پسش بدید.
خب بابا، چرا پس بدم، می ذارمش انبار، هر وقت رفتیم پارک می بری اونجا سوار می شی. توی پارک دیگه کسی تو رو نمی شناسه.
قبول کرد. بعد از آن روز، بیشتر وقت ها توی پارک دوچرخه سواری می کرد. وارد دبیرستان که شد، لازم بود، از دوچرخه استفاده کند. کم کم موقع رفت و آمد بین مدرسه و منزل را هم سوارش می شد. کلاس خطاطی هم با دوچرخه می رفت.
حسن به خطاطی خیلی علاقه داشت، پایگاه تابستانی بنیاد شهید شهر ری، کلاس استاد صمدیان، ثبت نامش کردم. خدا خیرش بده، هم معلم خوبی بود و هم دوست خوب. حسن همیشه راضی بود. به قدری شوق داشت که تا می رسید خونه، همه چیز را برایم تعریف می کرد. حسن کلاس خطاطی را سال ها ادامه داد.
کنگره :
BP52/66 /غ7پ9 1397