نگاهی به نقش شهید مهدی باکری در امنیت استان آذربایجان غربی به قلم مجید مظهر صفاری، الگویی تاریخی و معاصر، از رشادت و جانفشانی های مهدی باکری است که در مسیر مبارزه با نفس، تا حد اولیاء الهی پیش رفت.
با پیروزی انقلاب اسلامی در 22 بهمن سال 1357، دولت نوپای جمهوری اسلامی در نظر دشمنان کاملاً آسیب پذیر به نظر آمد. در حدی که بنا به تصور نظریه پردازان آن ها می شد با یک کودتا یا توطئه، خیلی سریع آن را تضعیف کرده و به سقوط کشاند. به همین دلیل، درست زمانی که سازمان های دولتی مشغول اعاده حاکمیت خود و استقرار نهادها برای سر و سامان دادن به امورات کشور بودند، گروه های ضدانقلاب در مناطق مرزی استان آذربایجان غربی اقدامات نظامی خود را جهت جلوگیری از تثبیت نظام اسلامی آغاز نمودند.
متأسفانه گروه های ضدانقلاب تحلیل درستی از قیام مردم نداشتند و از مسیر انقلاب مردمی منحرف شدند و سعی کردند مردم کُرد را نیز به دنبال خود بکشانند و نتیجه مطلوبی هم نگرفتند. البته در میان رهبران حزب دمکرات شخصیت های مثبت و واقع گرائی هم وجود داشتند که خط مشی خصمانه حزب را علیه جمهوری اسلامی تائید نمی کردند که در نهایت منجر به تشکیل کنگره چهارم و تجزیه حزب گردید.
ولی جناح دکتر قاسملو با پشتیبانی همه جانبه دولت حزب بعث عراق، مشی مسلحانه را در پیش گرفته و هزاران کیلومتر مربع از سرزمین های کشورمان را در استان های آذربایجان غربی، کردستان و کرمانشاه محل تاخت و تاز و تهاجم علیه انقلاب اسلامی قرار دادند. مناطق ناامن شد. هر حرکتی از جانب نظام اسلامی را مورد حمله قرار دادند. کلیه فعالیت های توسعه ای و سازندگی تضعیف شد و آن ها فقط به اهداف شوم خود مبنی بر تجزیه مناطق مذکور فکر کردند.
در این میان مردانی بپا خواستند و تلاش جهادی را سرلوحه خود قرارداده و به چیزی جز ایجاد امنیت و آرامش در منطقه فکر نکردند. از جمله این مردان با غیرت و مبارز، شهید آقامهدی باکری بود که از روز اول آغاز بحران در استان آذربایجان غربی سر از پا نشناخته و خود را به عنوان یک سرباز اسلام، انقلاب و امام خمینی (ره) وقف این مرام و اعتقاد نمود.
مشی و رفتار ایشان پس از سال ها، زبانزد هم رزمان و همسنگران ایشان است. از مردان خدایی هرچه بگوییم و بنویسیم باز هم کم است. آن ها با تلاش و مجاهدت خود از زندگی دنیایی به خاطر خدا، آری فقط به خاطر خدا، گذشتند و هواهای نفسانی را لگدمال کردند. به همین خاطر در عرصه های پیکار شجاعانه خوش درخشیدند.
در بخشی از کتاب فرمانده نجیب می خوانیم:
سردار دکتر محسن رضایی در مورد شجاعت شهید مهدی باکری اظهار داشتند: «من شک ندارم که شجاعت ایشان از بسیاری از قهرمانان تاریخ بالاتر بود... هیچ گاه مهدی باکری در نبرد با دشمن کم نمی آورد، همیشه با یک ابتکار تاکتیکی از مشکل و مانع رد می شد.» در یک جمله بگویم که «مهدی روح من است و این از کالبد من جدا نمی شود. من با مهدی زندگی می کنم.»
شجاعت آقا مهدی، شناسایی مستقیم توسط خودشان، کسب اطلاعات کافی از دشمن، از زمانی که در منطقه عملیاتی ارومیه، سرو و اشنویه بودند شروع شده بود و تا عملیات های جنوب ادامه داشت. در این مورد نظرات دکتر علایی شنیدنی است: «یکی از کسانی که در برابر دشمن خوب فکر می کرد آقا مهدی بود.
فکرش هم مبتنی بر اطلاعات و داده های درست بود. مثلاً قبل از عملیات خیبر خودش با قایق تا نزدیک سیل بند کنار جاده ی عماره بصره رفت و دید. این را خودش به من گفت. قبل از عملیات خیبر از داخل هور رفت، دید. بنابراین وقتی در یک صحنه ایی می خواست بیاید و نظر عملیاتی بدهد. می آمد اطلاعات مربوط به دشمن را خوب دریافت می کرد، توانمندی های خودش را که چگونه این ها را علیه دشمن به کار بگیرد که موفق باشد، فکر می کرد و تدبیر به خرج می داد و راه کار پیدا می کرد.
روی راه کارها هم با دوستانش در لشکر مشورت می کرد و وقتی به جلسه می آمد خیلی ساکت و آرام بود. خیلی حرف نمی زد ولی یک نکته ایی که می گفت یا یک نظری که می داد، حکیمانه بود. بقیه به آن نظر توجه می کردند. به همین خاطر من خودم از فرمانده کل سپاه در آن زمان و بعد ها، بارها شنیدم که وقتی جلسات تشکیل می شد، نظر می دادند، منتظر بودم که ببینم آقا مهدی چه می گوید. برای من نظر او مهم بود.»
شابک :
978-600-331-357-6
کنگره :
DSR1626 /ب243م6 1396