کتاب دهکده خاک بر سر، نوشته ی فائضه غفار حدادی، روایت هایی از یک سال زندگی در لوزان از زبان یک بی زبان، بیان می کند. این کتاب توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه ی بازار کتاب شده است.
کتاب دهکده خاک بر سر خاطرات و روزنوشت های فائضه غفار حدادی از زندگی در لوزان سوئیس است. دوره ای که به تعبیر خود نویسنده «دوره ریاضت» است چرا که به سختی می گذرد با یک فرزند ۴ ساله و یک تو راهی، در مسیر سفر به کشوری غریب می شود که زبان آن را هم نمی داند، قدم می گذارد. به همین خاطر او در توصیف کتاب خود نوشته «روایت هایی از یک سال زندگی در لوزان از زبان یک بی زبان».
یکی از نکته های مهم درباره ی این کتاب، لحن طنزی است که در روایت کتاب دهکده خاک بر سر دیده می شود. به نحوی نویسنده طنز را وارد موضوعات می کند که حتی وقتی مشغول روایت یک اتفاق جدی، اتفاقی که گاهی نفس را در سینه خواننده حبس می کند و خودش نیز اشک می ریزد، اما باز هم طنز را چاشنی نوشته هایش می کند.
نکته ی دیگری که باید عنوان کرد، این است که نویسنده تلاش کرده همان چیزی را که در لحظه برایش اتفاق افتاده، روایت کند. مثلا اگر چیزی را نمی دانسته بی پرده بیان و حسی که در آن لحظه داشته را بی رودربایستی برای خواننده اش آشکارا مطرح کرده است. از این حیث خواننده در سراسر متن احساس نمی کند که با راوی حرف هایی دارد که برای او بیان نکرده و یا به عبارتی از او مخفی کرده است.
نسخه الکترونیک کتاب دهکده خاک بر سر را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کرده و سپس آن را در کتابخوان فراکتاب مورد مطالعه قرار دهید.
نویسنده می نویسد: اسم این کتاب را سفرنامه نمی گذارم. چرا که به آن نیت نوشته نشده و شبیه سفرنامه های رایج هم نیست که شاید پیش از این خوانده اید. این ها در واقع ادامه همان روزنوشت هایی هستند که از زمان دبیرستان برای دل خودم می نوشتم. همه احساسات و عواطف و مشاهدات و نتیجه گیری های این کتاب را بعد از شش - هفت سال که از نوشتنشان گذشته، به تلنگریکی از اساتید دنیای ادبیات به قضاوت همگانی می گذارم. امید که شل و پل نشوم.
بعضی از عناوین داستانک های کتاب دهکده خاک بر سر از قرار زیر است:
چطور همه چیز الکی الکی واقعی می شود...، آمادگی کامل یعنی...، آفتابه یادتون نره، و جمعی از اعضای فامیل، و جمع دیگری از فامیل، خسته شدیم از بس ساک ها را روی ترازو گذاشتیم و برداشتیم، وقتی همه بلندگو های فرودگاه اسم تو را صدا می زنند...، خورشید تنبل به هواپیمای ما نرسید...، آموزش احکام به مهمانداران اروپایی، «کشور سوئیس را تعریف کنید.»، پریدیم و دویدیم، به خونه مون رسیدیم، خانه که نه... همان سوئیت، سردرگمی در سوپرمارکتی در طبقه سوم خیابان، اولین جمعه، اولین یکشنبه و...
آن دوشنبه ای که از سفارت سوئیس درآمدیم حتی پشیمان بودم از آن هاله ای از جدیت که دیروزش هنگام کپی کردن مدارک بر من مستولی شده بود. چرا که سفارت پر بود از کسانی که ماه ها و بارها تقاضای ویزا داده بودند و هنوز موفق به گرفتنش نشده بودند. خون ما مگر رنگین تر بود؟ فرقی با آن ها نداشتیم. جز این که عکس مهدی کراوات نداشت و عکس من با حجاب بود. با این حال همان هاله ای از جدیت کار خودش را کرد و ترم یک کلاس فرانسه فشرده ثبت نام کردم. آدرس موسسه را از دختری گرفتم که توی سفارت سوالات فرانسوی مسئول پذیرش را مثل بلبل جواب می داد. دانشگاهی که دوره مذکور را برگزار می کند در شهر لوزان قرار دارد که منطقه ای فرانسوی زبان است. هر چند که دوره به زبان انگلیسی برگزار می شود اما من که قرار نیست در دوره شرکت کنم. من قرار است در لوزان زندگی کنم. البته اگر ویزایی در کار باشد و سفری انجام شود که هنوز هم قطعی نیست. ثبت نام فرانسه هم بیشتر جنبه دکوری و تفریحی و کنجکاوی دارد انگار. به خصوص این که علیرضا به تازگی مهدکودک می رود و وقت آزادم بیشتر از قبل شده است اما هر چه ترم یک زبان فرانسه پیش می رود، بیشتر به این نتیجه می رسم که ما خودآزاری نداریم فرانسه یاد بگیریم و خوشحالم که دوره در حال شروع است و ویزای ما هنوز نیامده است.
روزی که همسرجان زنگ زد تا خبر آمدن ویزاها را بدهد، من از آزمایشگاه برمی گشتم. خوشحال بودم. نه به خاطر کم شدن احتمال سفرمان بلکه به خاطر کاغذی که توی کیفم بود و نشان می داد که من و مهدی تا هشت ماه دیگر دوباره طعم مادر و پدر شدن را خواهیم چشید. خبر ویزاها را که شنیدم، وا رفتم. حالا چه وقت آمدن ویزا بود؟ شاید هم چه وقت آمدن بچه بود؟ اصلاً چرا این دوتا باید با هم می آمدند؟! حالا با این شرایط چطوری برویم؟ در کل این چه مسافرتی است که ما باید برویم؟ آبمان کم بود، نانمان کم بود، دوره گذراندنمان چه بود؟ یعنی نمی شود نرویم؟
آخر من از آن هایی نیستم که برای هر سفری یک کوله پشتی بیندازم و راه بیفتم. باید فکر همه جایش را کرده باشم از قبل اما انگار این سفر قصد دارد ملاحظات ذهنی من را به چالش بکشاند و حتی مسخره شان کند. باشد. هر چه باداباد. اصلاً بچرخ تا بچرخیم! و این که چقدر احساس می کنم که برای این سفر آماده ام. به خصوص که فردا امتحان پایان ترم فرانسه است و من در طول این یک ماه فقط یاد گرفته ام سلام کنم و اسمم را بگویم و تا صد بشمارم و نهایت این که چقدر قهوه دوست دارم!
یعنی هشت ماه دیگر به درجه ای از زبان می رسم که زنگ بزنم تاکسی تلفنی و یک ماشین بخواهم که مرا برساند به زایشگاه؟!
نسخه چاپی کتاب دهکده خاک بر سر را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب سفارش داده و خریداری نمایید.
مشخصات کتاب دهکده خاک بر سر در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | سوره مهر |
نویسنده: | فائضه غفار حدادی |
تعداد صفحه: | 408 |
موضوع: | زندگی نامه و خاطرات |
قالب: | چاپی و الکترونیک |
نظر دیگران //= $contentName ?>
#چالش_مرور_نویسی_فراکتاب با وجود اینکه در مقدمه کتاب نوشته شده که نویستده، این کتاب رو با هدف سفرنامه ننوشته ...
کتاب عالی است،بسیار متن دلنشین و طنزآمیزی دارد...
چقدر گرونه!...