کتاب نگاهی تازه به جنگ و صلح، اثر محمدرضا سرشار؛ اوضاع تاریخی و اجتماعی روسیه در سال های 1805 تا 1820 را به تصویر میکشد. یعنی، یک فاصله زمانی پانزده ساله از زندگی قهرمانان خود را در بر میگیرد.
شخصیتهای واقعی درگیر در این داستان، که به نحوی با قهرمانان اصلی آن در ارتباطند و بر آنان و زندگیشان تأثیر میگذارند یا از آنان تأثیر میپذیرند. وقایع جنگ و صلح، بر بستر دو جنگ بزرگ بین روسیه تزاری به سر کردگی تزارالکساندر و دولت فرانسه، به رهبری ناپلئون بناپارت، و یک دوره فترت کوتاه بین این دو جنگ، جریان دارد.
آغاز داستان (1805 میلادی) همزمان با جنگ اولی، و خاتمه آن، حدود هفت سال پس از جنگ دومی است. (جنگ دومی در 1813 خاتمه یافته است.) به عبارت دیگر، کل زمان جاری در داستان، یک هشت ساله پیوسته (از 1805 تا 1813) و سپس برهه ای از سال 1820 است. یعنی فاصله زمانی بین سال های 1813 تا 1820 خالی است، و در داستان به نمایش در نمی آید. بلکه تنها عصاره وقایع رخ داده در این هفت سال، در بخش مربوط به سال 1820 ذکر می شود.
فلسفه تاریخ و حدود آزادی فرد ـ نفی علم و تعقل
نویسندگان زندگی تولستوی و منتقدان آثار او، اغلب اشاره کردهاند که بر اساس آنچه از یادداشتهای وی برمیآید، جنگ و صلح در ابتدا نامی دیگر داشته و قرار بوده رمانی خانوادگی مربوط به چند خانواده اشرافی باشد که قهرمانان آن، در طی زمان و در اثر پشت سرگذاردن ماجراها و کسب تجاربی، به سعادت برسند. اما عواملی چند، سبب میشود که این مضمون در حاشیه قرار بگیرد و درونمایه اصلی رمان را ـ لااقل از نظر نویسندهاش ـ تاریخ و فلسفه آن تشکیل دهد. هر کس دفتر خاطرات و نامهها و حتی خود جنگ و صلح را خوانده باشد، شک نمیکند که دست کم خود نویسنده، این مسئله را، جان مطلب میدانسته است.
یعنی موضوع اصلی، که باقی داستان برگرد آن ساخته و پرداخته شده، همین است. در تاریخهای ادبیات روسیه آمده است که «تولستوی در دوران رونق فلسفه هگل به بار آمد؛ و این فلسفه میکوشید که همه چیز را بر حسب تحول تاریخی توضیح دهد؛ هر چند (هگل) این فراگرد را، در نهایت، به تحقیق تجربی محتاج نمیدید.» نیز «این مسئله که تاریخ میتواند (و باید) جنبه علمی پیدا کند، در قرن نوزدهم، جزو هدفهای جاری بود». به ویژه «طی دهه 1860ـ1870 ، تاریخ در روسیه محل توجه عموم قرار گرفته بود.