کتاب «دستواره سخن میگوید» به مجموعه خطابهها و مصاحبههای این شهید در دوران دفاع مقدس پرداخته است. پژوهش و نگارش این کتاب را سیدحسن شکری انجام داده است و انتشارات ۲۷ بعثت آن را روانه بازار نشر کرده است.
نویسنده در مقدمه این کتاب آورده است: «سید محمدرضا دستواره، با آن روحیهی شاداب و لبهای همیشه خندان و بذلهگوییهای دلنشینش، هنوز از یاد و خاطرهی بچههای لشکر 27 محمدرسولالله بیرون نرفته است. چه زمانی که در جبههی مریوان همرزم حاج احمد متوسلیان بود، چه هنگامی که در بدو تأسیس تیپ 27 محمدرسولالله مسئولیت واحد پرسنلی را بر عهده گرفت، و چه آنگاه که مسئولیت فرماندهی تیپ 3 ابوذرغفاری و قائم مقامی لشکر 27 محمد رسولالله بدو سپرده شد، روحیه اش تغییر نکرد. هر جا سید محمدرضا دستواره حضور داشت شادی در آنجا موج میزد. به دنبال مطالعهی کتابهای زندگینامهی سید محمدرضا دستواره، با نام «قصهی ما همین» بود، به قلم آقای گلعلی بابایی، و به «روایت همت» به قلم برادر عزیزم حسین بهزاد، بر آن شدم اثر پیش رو را به دوستداران و همرزمان این شهید والامقام تقدیم کنم.»
9 مهر1361
عملیات بدی نبود و جبههی جنگ را به پایتخت عراق، یعنی بغداد نزدیکتر میکرد، اما خاطره خوشی از آن روز ندارم. روز دوم یا سوم عملیات در حال توجیه نیروها برای ادامه عملیات بودم. آن روزها مصادف بود با دههی محرم. وقتی صحبتهای من تمام شد، بچهها شروع کردن به سینه زدن و عزاداری کردن. ناگهان صدای غرش چهار فروند هواپیمای شکاری دشمن همه را زمینگیر کرد. در یک چشم بر هم زدن، کل محوطه گردان به کورهی آتش تبدیل شد. بوی خون و بارون فضا را پر کرد و...روز 12 مهرماه 1361 برای من روز تلخی است که هیجگاه آن را فراموش نمیکنم.