کتاب دستهایی که راه میرفت مجموعه داستانهای کوتاه نوجوان به قلم چندتن از نویسندگان گروه ادبی اتود مثل حکیمه تقیزادهشیرازی، نرگس جعفریان، الهام حیدری، الهام دستاویز، فاطمه مختاریفرد و سیدمرتضی هاشمیگلپایگانی میباشد توسط نشرگوی به چاپ رسیده است.
صدار از بریدگی کوچه سوم، خودش را رساند توی کوچهی دوم. صداهایی عجیبوغریب داشتند دنبالش میکردند! ازکدام طرف بود، نمیدانست. ساعتش را زیر نور کمرنگ چراغ نگاه کرد. چند دقیقه بیشتر به نُه نمانده بود. صدا دوباره آمد. ترس توی دلش بالا پرید و پایین خزید رفت کف پاهایش. مجتبی دوست صدرا به او گفته بود: «آخه پسر! چرا رفتین اون محله؟ اونجا امن نیست! میگن از نه شب بهبعد هرچی آدمکشه، تو کوچههاش رژه میره!»
صدرا و مادرش سهروز بیشتر نبود که به این محله آمده بودند. پول اجارهخانهشان فقط برای همین لانهی هفتادمتری، تو همین قسمت شهر کفاف میداد. آیا صداها نشانهی این بود که مجتبی درست گفته؟