کتاب شهید حمید سیاهکالی مرادی، کاری از موسسه شهید کاظمی می باشد که در همین انتشارات نیز منتشر شده و در دسترس علاقه مندان به کتاب های انقلاب و دفاع مقدس قرار گرفته است.
شهیدان چنان عظمت دارند که همگان از روح بلند آنان تعریف می کنند؛ همان گونه که امام خامنه ای حمید این گونه تمجید می کند: (پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (س) می شود. گریه ی ناخواسته ی این دختر دل او را می لرزاند. به این دختر -به خانمش- می گوید که: «گریه ی تو دل من را لرزاند، اما ایمان من را نمی لرزانَد.»
و آن خانم می گوید که: «من مانع رفتن تو نمی شوم. من نمی خواهم از آن زن هایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمه ی زهرا (س) سرافکنده باشم.»
ببینید، این ها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست؛ مال سال 1384 و 1395 و مال همین سال ها است؛ مال همین روزهای در پیشِ[روی] ما است؛ امروز این است. در نسل جوان ما، یک چنین عناصری حضور دارند؛ یک چنین حقیقت های درخشانی در آن ها حضور دارد و وجود دارد. این ها را باید یادداشت کرد؛ این ها را باید دید؛ این ها را باید فهمید.
فقط هم این [یک نمونه] نیست که بگویید: «آقا، به یک گل بهار نمی شود»؛ نه، بحث یک گل نیست؛ زیاد هستند از این قبیل. این دو، زن و شوهری که عرض کردم، هر دو دانشجو بودند که البته آن پسر هم بعد می رود شهید می شود؛ جزو جزو شهدای گران قدر دفاع از حریم حضرت زینب (س) است. وضعیت این جوری است.)
کتاب پیش رو به روایت زندگی و خاطرات شهید حمید سیاهکالی مرادی پرداخته، روایتی جذاب و خواندنی از این قهرمان «مدافع حرم» که سرتاسر زندگی وی را عشق به اهل بیت (ع) پر کرده بود.
نسخه الکترونیک کتاب شهید حمید سیاهکالی مرادی را می توانید از طریق نرم افزار فراکتاب دانلود کنید و سپس در کتابخوان فراکتاب آن را مورد مطالعه قرار دهید.
حمید، 4 اردیبهشت، هزار و سیصد و شصت و هشت در یکی از توابع قزوین به نام آبگین چشم در جهان گشود. او بعد از گرفتن مدرک دیپلم و قبولی در کنکور در «رشته مهندسی نرم افزار دانشگاه امام حسین (ع)» ادامه تحصیل داد و توانست «دانشجوی مقطع کارشناسی حرفه ای حسابداری - حسابداری مالی» شود.
شهید حمید سیاهکالی مرادی با «عضویت در سپاه پاسداران، فرمانده مخابرات گردان سیدالشهدا (ع)، فرمانده توپ 23 و مسئول فرهنگی گردان سیدالشهدا (ع)» شد و علاوه بر این ها ورزش هم می کرد و «مربی و داور رشته کاراته و مربی رشته دفاع شخصی بود».
چشمه حمید،استخر سعید
خواستگاری
هدیه حضرت معصومه
اولین روز محرمیت
دسته گل برای رفتن به هیئت
باز هم شناسنامه
یک شب در بیمارستان
احترام بزرگتر
مقدمات عروسی
چشمان بارانی
چادر امانتی
سوزناک ترین گریه
ایام محرم با اینکه هوا تقریباً سرد شده بود، با موتور، شب ها می رفتیم هیئت خودمان. آن شب، تاسوعا، به شدت هوا سرد شده بود، ولی با این حال، باز هم با موتور راهی شدیم. حمید به شوخی گفت: «الان کسی رو با نانچیکو بزنن، از خونه در نمی آد اون وقت ما با موتور داریم می ریم هیئت.» دستش را گذاشت روی زانوی من گفت: «فرزانه پاهات یخ زده؟ غصه نخور. خودم برات ماشین می گیرم، دیگه اذیت نشی.» دستم را گذاشتم داخل جیب های کاپشن حمید. حمید هم یک دستش را گذاشت روی دست من. کنار سرما و سوز شبانه ی هوای پاییزی قزوین، تنها چیزی که دلم را گرم می کرد محبت دست های همیشه مهربان حمید بود.
آن شب هم مثل همه ی شب های دیگری که به هیئت می رفتیم خیلی سینه زده بود. میان دار هیئت خیمه العباس بود. به حدی سینه می زد که احساس می کردم جسم حمید توان این همه سینه زنی را ندارد. وقتی از هیئت بیرون آمد، صدایش گرفته بود و چشم هایش سرخ شده بود. با همان صدای گرفته، اولین جمله گفت: «قبول باشه.» خیلی هم سعی می کرد مستقیم به چشم های من نگاه نکند که من متوجه سرخی چشم هایش نشوم.
اهل مداحی شور و بالا و پایین پریدن نبود، ولی حسابی سینه می زد. بیشتر، مداحی های آقای مطیعی را دوست داشت. حتی وقتی هیئتشان کلاس مداحی برای نوجوان ها گذاشته بود، به مربی سفارش کرده بود: «به این ها شور یاد نده. روضه خوندن یاد بده که بتونن وسط جلسه اشک بگیرن.»
شب حضرت عباس (ع) برای حمید یک شب ویژه بود. موقع برگشت، سوار موتور که شدیم، گفت: «دوست دارم مثل آقام حضرت ابو الفضل (ع) مدافع حرم بشم و دست و پاهام فدای حضرت زینب (س) بشه.»
وقتی این همه سینه زدن و تغییر حالت چهره ی حمید را دیدم، گفتم: «حمید، آروم تر سینه بزن. لازم نیست این همه خودت رو اذیت کنی.
جوابش برایم جالب بود گفت: «فرزانه، این سینه به خاطر همین سینه زدن، هیچ وقت نمی سوزه؛ چه این دنیا، چه اون دنیا.» بارها این جمله را در مورد سینه زدن هایش تکرار کرد.
روزی که پیکر حمید از سوریه برگشت، من متوجه راز این سینه زنی او شدم. همان موقع که بابا به بالای تابوت او رفت، بند کفن را باز کرد و گفت: «فرزانه، بیا و ببین همه جای بدنش ترکش خورده، الا سینه که سالم مونده.» تا این را گفت، دوباره به بالای تابوت رفتم. یاد حرف حمید افتادم که در مجالس امام حسین (ع) محکم سینه می زد و می گفت: «فرزانه، همه جای پیکر تیر و ترکش خورده بود؛ شکم، دست ها، گردن و صورت. همه جا به جز سینه که کاملاً سالم مونده بود.» دست لرزانم را روی سینه اش گذاشتم. همان نقطه ای که دلم می خواست تپش قلب داشته باشد.. .
نسخه چاپی کتاب شهید حمید سیاهکالی مرادی را می توانید از طریق سایت و یا نرم افزار فراکتاب خریداری کنید و از خواندن آن لذت ببرید.
مشخصات کتاب شهید حمید سیاهکالی مرادی در جدول زیر آورده شده است:
مشخصات | |
ناشر: | شهید کاظمی |
نویسنده: | موسسه شهید کاظمی |
تعداد صفحه: | 63 |
موضوع: | شهدا |
قالب: | چاپی و الکترونیک |